رهدلغتنامه دهخدارهد. [ رَ هََ ] (ع مص ) رَهد. سخت ساییدن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
رهدلغتنامه دهخدارهد. [ رَ هََ ] (ع مص ) رَهد. سخت ساییدن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
رادسلغتنامه دهخدارادس . [ دِ ] (اِخ ) نام موضعی قریه مانند به تونس و مردمی در آن به عبادت مشغول . (معجم البلدان ). || نامی که به آن قسمت از مدیترانه که تونس در ساحل آن قرار دارد
ردسلغتنامه دهخداردس . [ رَ ] (ع مص ) سنگ انداختن بر کسی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). ردس قوم ؛ سنگ انداختن بر ایشان . (از اقرب الموارد). سنگ انداختن در چیزی . (تاج المصا