رهاقلغتنامه دهخدارهاق . [ رِ ] (ع اِ) رُهاق . مقدار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رُهاق شود.
رهاقلغتنامه دهخدارهاق . [ رُ ] (ع اِ) مقدار. یقال : القوم رهاق ماءة؛ ای زهاء ماءة؛ یعنی آنان نزدیک صداند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ابتدای بلوغ . (غیاث اللغات ) (آنند
رحاقلغتنامه دهخدارحاق . [ رُ ] (ع اِ) رَحیق . می خالص و صافی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شراب . (از اقرب الموارد). و رجوع به رحیق شود.
راق براقلغتنامه دهخداراق براق . [ ب ِ ] (اِ مرکب ) هر دَرِ تمام گشوده . (لغت محلی شوشتر خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). || کنایه از ازاله ٔ بکارت دوشیزگان . (لغت محلی شوشتر).