رندکلغتنامه دهخدارندک . [ رِ دَ ](اِ مصغر) تصغیر رند است که محیل و زیرک باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). || غلام بچه و کودک . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آقای دکتر معین در حاشیه ٔبرهان نویسد: «مصحف ریدک » است . رجوع به ریدک شود.
پرندکلغتنامه دهخداپرندک . [ پ َ رَ دَ ] (اِ) پشته و کوه کوچک را گویند که در میان صحرا واقع شده باشد. (برهان ). پشته و کوه کوچک بود که در میان دشت باشد. (جهانگیری ). پشته و تل میان دشت . (رشیدی ).
پرندکلغتنامه دهخداپرندک . [ پ َ رَ دَ ] (اِخ ) نام ایستگاه شماره ٔ 6 راه آهن جنوب است که پیشتر رحیم آباد گفته میشد بمناسبت نزدیکترین قریه ٔ به آن پرندک نام نهاده شد. (فرهنگستان ). و آن در 82000 گزی طهران و میان رود شور و ناهید
غلام بچهلغتنامه دهخداغلام بچه . [ غ ُ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) خانه شاگرد در خانه ٔ شاه و اعیان . || پسران نابالغ که در حرم شاهان قاجار به کارهایی گماشته بودند مانند ایچ اُغلان سرای سلاطین عثمانی . پیشخدمتهای خرد از خاندان اعیان و شاهزادگان که در اندرون و حر
کلغتنامه دهخداک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص از کاف پارسی یا «گ » آن را کاف تازی و کاف عربی گویند، و آن از حروف مصمته و مائیه و هم از حروف مکسور است ، و علامت خ
پرندکلغتنامه دهخداپرندک . [ پ َ رَ دَ ] (اِ) پشته و کوه کوچک را گویند که در میان صحرا واقع شده باشد. (برهان ). پشته و کوه کوچک بود که در میان دشت باشد. (جهانگیری ). پشته و تل میان دشت . (رشیدی ).
پرندکلغتنامه دهخداپرندک . [ پ َ رَ دَ ] (اِخ ) نام ایستگاه شماره ٔ 6 راه آهن جنوب است که پیشتر رحیم آباد گفته میشد بمناسبت نزدیکترین قریه ٔ به آن پرندک نام نهاده شد. (فرهنگستان ). و آن در 82000 گزی طهران و میان رود شور و ناهید
ترندکلغتنامه دهخداترندک . [ ت َ رَ / ت ِ رَ / رِ دَ ] (اِ) مرغی است که آنرا در ماوراءالنهر دختر صوفی گویند و عربان صعوه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). همان ترترک . (شرفنامه ٔ منیری ) (لسان العجم شعوری ج <span class="hl" dir="ltr