رندافریسلغتنامه دهخدارندافریس . [ رَ اَ ] (اِ) به لغت فرنگ پادشاه پادشاهان باشد که کنایه از پروردگار است . (برهان قاطع) (از آنندراج ). || (اِخ ) نام پادشاهی .(برهان قاطع). نام پادشا
پرشتابلغتنامه دهخداپرشتاب . [ پ ُ ش ِ ] (ص مرکب ) که بسیار شتابد. || چالاک . سریع. تند : یکی مرد بینادل پرشتاب فرستم بنزدیک افراسیاب . فردوسی .یکی سوی خشکی یکی سوی آب برفتند شادان
دستیابلغتنامه دهخدادستیاب . [ دَس ْت ْ ] (نف مرکب ) دست یابنده . بدست آورنده . آنکه به چیزی دست یابد. موفق . غالب . کامیاب .- دستیاب بودن بر کسی یا چیزی ؛ بر او غلبه داشتن . بر ا