رنجکلغتنامه دهخدارنجک . [ رَ ج َ ] (هندی ، اِ) باروت تفنگ که در سوراخ تفنگ ریخته و آتش دهند و به فارسی چاشنی گویند.این لفظ هندی است . (از آنندراج ). || برق توپ آتشین . || طبق ظر
رنج کشیدنگویش اصفهانی تکیه ای: setam bekiši طاری: setam kišây(mun) طامه ای: ranǰ kešâɂan طرقی: setam kišâymun کشه ای: setam kišâymun نطنزی: ranǰ kešâɂan
محنتکشفرهنگ مترادف و متضادرنجدیده، رنجکش، غمپرور، محنتبر، محنتپرور، محنتخور، محنتدیده، محنتزده، محنتروزی، محنتی
بژکولفرهنگ انتشارات معین( بَ کُ) (ص .) = بشکول : 1 - مرد قوی هیکل و جلد. 2 - رنجکش . 3 - حریص در کارها.
مکابدتفرهنگ مترادف و متضاد۱. سختی، دشواری، زحمت ۲. دشمنی، معاندت ۳. رنجکشیدن، سختی دیدن، زحمت دیدن ۴. ستیز کردن، ستیهیدن