رنةلغتنامه دهخدارنة. [ رَن ْ ن َ ] (ع مص ) فریاد کردن . رنت القوس ؛ یعنی بانگ کرد کمان . (از منتهی الارب ). رَنین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
رنةلغتنامه دهخدارنة. [ رُن ْ ن َ ] (ع اِ) نام جمادی الاَّخرة. (از معجم متن اللغة). رُنّی ̍. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه ) (منتهی الارب ). رجوع به رُنّی ̍ شود.
رنةلغتنامه دهخدارنة. [ رَن ْ ن َ ] (ع اِ) آواز. (منتهی الارب ). صوت . (از اقرب الموارد). صوتی که از فرح یا حزن باشد. ج ، رَنّات . (از معجم متن اللغة). || آواز گریه در حلق بازگردانیده . (منتهی الارب ). || صدای کمان . (از اقرب الموارد از ثعالبی ).
چگرنهلغتنامه دهخداچگرنه . [ چ َ گ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مرغی گردن دراز که آن را کاروانک نیز گویند. (آنندراج ). تلفظی از جگرنه و چکرنه . کاردانک . و رجوع به جگرنه و چکرنه شود.
چرنهلغتنامه دهخداچرنه . [ چ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) لوله ٔ ابریق و آفتابه و سماور و جز اینها. در تداول مردم خراسان چُنَّد. (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ).
درنةلغتنامه دهخدادرنة. [ دَ رِ ن َ ] (ع ص ) مؤنث دَرِن ، گویند: یداه درنتان بالخیر؛ یعنی دو دست او آغشته به خیر است . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به دَرِن شود.
حرنةلغتنامه دهخداحرنة. [ ح ِ رِن ْ ن َ ] (اِخ ) نام قریه ای به یمامه در کوه از بنی عدی بن حنیفة. (معجم البلدان ).
شغرنةلغتنامه دهخداشغرنة. [ ش َ رَ ن َ ] (ع مص ) پای پیچیده افکندن حریف را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به شغربة و شغزبة شود.
قرنةلغتنامه دهخداقرنة. [ ق ُ ن َ ] (اِخ ) قضائی است در استان بصره در عراق ، و آن شامل دو ناحیه ٔ قرنة و سویب است . (المنجد).