رمژکلغتنامه دهخدارمژک . [ رَ ژَ ] (اِ) لغزیدن اعم از آنکه صوری باشد یا معنوی . (برهان ). لغزیدن . (آنندراج ). لغزش در هر امری . (ناظم الاطباء). || گناه کردن . (برهان ). گناه و جرم و عصیان . (ناظم الاطباء). || از جایی فروافکندن . افتادن . (برهان ). از جای افتادن . (آنندراج ). || زحلوکه یعنی جا
چرمقلغتنامه دهخداچرمق . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای از بلوک میان ولایت مشهد است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 222).
چرمکلغتنامه دهخداچرمک . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کوهپایه بخش حومه ٔ شهرستان ساوه که در 30هزارگزی باختر ساوه و 20هزارگزی راه عمومی واقع است و 168 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غل
چرمکلغتنامه دهخداچرمک . [ چ ُ م َ ] (اِ) لغز و چیستان را گویند. (برهان ) (آنندراج ). لغز و چیستان . (ناظم الاطباء). چربک .
رمقلغتنامه دهخدارمق . [ رَ م َ ] (معرب ، اِ) رمه ٔ گوسپندان . ج ، رماق و آن معرب رمه است . (از منتهی الارب ). گله ای از گوسفند و آن معرب رمه ٔ فارسی است . (از اقرب الموارد).
رمزکلغتنامه دهخدارمزک . [ رَ زَ ] (اِ) زحلوقة. (مهذب الاسماء). زحلوکة. (منتهی الارب ). زحلوفة. جای لغزیدن کودکان از بالا به نشیب . (از منتهی الارب ذیل لغت زحلوکة).لخشک . چپچله . چچله . ترترک . رمژک . خیزنده . (از برهان قاطع). سرسره . نوعی از بازی است و آن چنان باشد که کودکان بر توده ٔ خاک تر
زحالیکلغتنامه دهخدازحالیک . [ زَ ] (ع اِ) ج ِ زحلوکة، لغتی در زحلوفة و زحلوقه ، جای لغزیدن کودکان از بالا به نشیب . رمژک . (از منتهی الارب ). رجوع به زحلوکه ، زحلوقه ، زحلوفه ، زحالف ، زحالق ، زحالیف و زحالیق شود.
زحلوکةلغتنامه دهخدازحلوکة. [ زُ ک َ ] (ع اِ) جای لغزیدن کودکان از بالا به نشیب . بفارسی رمزک است و آن بازی باشد مر کودکان را. ج ، زحالیک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای لغزیدن کودکان از بالا به نشیب و بفارسی رمژک گویند. ج ، زحالیک . (ناظم الاطباء). نشانهای لغزیدن کودکانست از
زحلوفةلغتنامه دهخدازحلوفة. [ زُ ف َ ] (ع اِ) جای لغزان از بالا به نشیب که کودکان بر آن بلغزند. یا جای نشیب تابان . (منتهی الارب ). آثار لغزیدن کودکان از بالای تپه به نشیب یا سراشیبی بسیار صاف . (از محیط المحیط). جای لغزان سراشیب که کودکان بر کناره ٔ دریا سازند و از بلندی به پستی می لغزند. (غیاث