رموالغتنامه دهخدارموا. [ رِ ] (اِخ ) ناحیه ای است از کشور فرانسه واقع در ایالت شامپانی و مرکز آن قصبه ٔ ریمس است . رجوع به لاروس و قاموس الاعلام ترکی شود.
رموءلغتنامه دهخدارموء. [ رُ ] (ع مص ) آرام کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). آرام گرفتن در جایی . (ناظم الاطباء). || به یک جای ماندن شتران . (از منتهی الارب ). اقامت کردن شتر
رموانلغتنامه دهخدارموان . [ رَ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رمه بان . صاحب فرهنگ شعوری آرد: بمعنی چوپان است و آن مرکب است از رمه و وان یا بان ، و «ه » در ترکیب حذف شده است .
رَأَوُاْفرهنگ واژگان قرآنديدند (ببينند (براي واقعيت حتمي)، در اصل "رَأَوْاْ" بوده که چون دو ساکن به هم رسيده ضمّه گرفته است)
رموانلغتنامه دهخدارموان . [ رَ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رمه بان . صاحب فرهنگ شعوری آرد: بمعنی چوپان است و آن مرکب است از رمه و وان یا بان ، و «ه » در ترکیب حذف شده است .
رشقلغتنامه دهخدارشق . [ رِ ] (ع اِمص ) تیراندازی و هرچه بر آن گرو کنند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم است از رَشْق بمعنی تیراندازی . (از اقرب الموارد). || (ا
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن هشام بن مغیرةبن عبداﷲبن عمرو بن مخزوم قرشی مخزومی . مکنی به ابی عبدالرحمن . مادر او ام الجلاس اسماء دخترمخربة (مخرمة) و بقول عسقلانی فا