رمشلغتنامه دهخدارمش . [ رَ ] (ع مص ) سنگ و جز آن انداختن . || اندک چرانیدن گوسپندان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به دست سودن . (منتهی الارب ). لمس کردن با دست . (از
رمشلغتنامه دهخدارمش . [ رَ م َ ] (ع اِ) سپیدی که بر ناخن نوجوانان پدید آید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رُمْش . (تاج العروس ). || بافندگی در موی . (منتهی الارب ). بهم پیچ
رمشاءلغتنامه دهخدارمشاء. [ رَ ] (ع ص ، اِ) زمین بسیارگیاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زمین خشک بی نبات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). این لغت از اضداد است . (از منتهی ال
رمشایهلغتنامه دهخدارمشایه . [ رَ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش رودسر از شهرستان لاهیجان واقع در 13هزارگزی جنوب خاوری رودسر. جلگه ای است معتدل و مرطوب و مالاریایی . دار
رمشتلغتنامه دهخدارمشت . [ رَ م ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج در 52هزارگزی شرق کامیاران و 2هزارگزی شمال امیرآباد. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر.