رماملغتنامه دهخدارمام . [ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَمیم . (دهار). || ج ِ رِمّة. (از اقرب الموارد). || حبل رمام ؛ رسن پوسیده . (منتهی الارب ) (المنجد). رسن کهنه و پوسیده . (آنندراج )
رماملغتنامه دهخدارمام . [ رُ ] (ع ص ، اِ) پوسیده . (المنجد). || استخوان پوسیده . (اقرب الموارد) (المنجد). رمیم .
رمامةلغتنامه دهخدارمامة. [ رُ م َ ] (ع اِ) آنچه بدان روز گذارند. (منتهی الارب ). روزی بخور و نمیر (در تداول عامه ). رجوع به رماق شود.
رمامةلغتنامه دهخدارمامة. [ رُ م َ ] (ع اِ) آنچه بدان روز گذارند. (منتهی الارب ). روزی بخور و نمیر (در تداول عامه ). رجوع به رماق شود.
پوسیدگیلغتنامه دهخداپوسیدگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) چگونگی و حالت پوسیده . صفت چیز پوسیده . رمام . رثاثة. رثوثة. (منتهی الارب ).بلاء.تآکل . چرّیدگی . (در تداول مردم قزوین ).تباهی . |
ارماملغتنامه دهخداارمام . [ اَ ] (ع ص ) (جمع است و واحد را بدان وصف کنند) حبل ارمام ؛ حبل رمام . ریسمان پوسیده . رسن کهنه و پوسیده . (منتهی الأرب ).
رماقلغتنامه دهخدارماق . [ رَ / رِ ] (ع اِ) آنچه بدان روز گذارند از معیشت که باقی جان را نگاه دارد. (منتهی الارب ). روزی بخور و نمیر. رجوع به رمامة شود.
رمةلغتنامه دهخدارمة. [ رُم ْ م َ/ رِم ْ م َ ] (ع اِ) رسن پوسیده . (منتهی الارب ). قطعه ای پوسیده از رسن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة). ج ، رِمام ، رُمَ