رمادیلغتنامه دهخدارمادی . [ رَ ] (اِخ ) رجوع به ابوجعفر رمادی در همین لغت نامه و الانساب سمعانی شود.
رمادیلغتنامه دهخدارمادی . [ رَ ] (اِخ ) شهری است در عراق و مرکز استان دیلم است و در نزدیکی فرات بین عراق و سوریه قرار دارد. (از اعلام المنجد).
رمادیلغتنامه دهخدارمادی . [ رَ ] (اِخ ) یوسف بن هارون الکندی ، مکنی به ابوعمر. ترجمه ٔ حال او را حافظ ابوعبداﷲ الحمیدی در کتاب «جذوة المقتبس » آورده و چنین نویسد: «گویا یکی از اجداد وی از مردمان «رمادة» (موضعی در مغرب ) بوده است . و او شاعری است بسیارشعر و سریعالقول و به جهت اشتغال در فنون نظم
رمادیلغتنامه دهخدارمادی . [ رَ] (ص نسبی ) منسوب به رماد و رمادة. خاکستری . تیره . خاکسترگون . خاکستررنگ . رجوع به «گرگ دیزه » شود. || دارویی است مخصوص چشم از ترکیبهای قدیم که سازنده ٔ آن معلوم نیست . اشک چشم و رطوبتهای غریبه را خشک می کند و موجب قوت باصره و معالج درد چشم اطفال است . (از تذکره
رماديدیکشنری عربی به فارسیخاکستري , داراي رنگ خاکستري , شبيه خاکستر , مربوط به چوب درخت زبان گنجشک , کبود , سفيد(درمورد موي سرو غيره) , سفيد شونده , روبه سفيدي رونده , باستاني , کهنه , پير , نا اميد , بد بخت , بيرنگ
ابوجعفر رمادیلغتنامه دهخداابوجعفر رمادی . [ اَ ج َ ف َ رِ رِ ] (اِخ ) کنیت مقدمی بزمان سامانیان که خود را برابر ابوالحسن سیمجور داشتی و چند بار بفرمان سلاطین سامانی قصد غور کرد لکن او را کاری برنیامد. (از تاریخ بیهقی ).
رمضیلغتنامه دهخدارمضی . [ رَ م َ ضی ی ] (ع ص ، اِ) ابر و باران که در آخر تابستان و اول پاییز ببارد. (از لسان العرب ) (از متن اللغه ).
رمیدگیلغتنامه دهخدارمیدگی . [ رَ دَ / دِ ] (حامص ) ترس . هول و هراس . || گریز و فرار. || نفرت . (ناظم الاطباء). نفور. اشمئزاز.دوری با وحشت و تنفر و کراهت . رجوع به رمیدن شود.
پرمدیلغتنامه دهخداپرمدی . [ پْرِ / پ ِ م ِ ] (اِخ ) پرمتی . قصبه ای است در هشتادهزارگزی شمال غربی یانیه در ارناودستان . (قاموس الاعلام ج 2 ص 1500).
رماديدیکشنری عربی به فارسیخاکستري , داراي رنگ خاکستري , شبيه خاکستر , مربوط به چوب درخت زبان گنجشک , کبود , سفيد(درمورد موي سرو غيره) , سفيد شونده , روبه سفيدي رونده , باستاني , کهنه , پير , نا اميد , بد بخت , بيرنگ
ابوجعفر رمادیلغتنامه دهخداابوجعفر رمادی . [ اَ ج َ ف َ رِ رِ ] (اِخ ) کنیت مقدمی بزمان سامانیان که خود را برابر ابوالحسن سیمجور داشتی و چند بار بفرمان سلاطین سامانی قصد غور کرد لکن او را کاری برنیامد. (از تاریخ بیهقی ).
ابوجعفر رمادیلغتنامه دهخداابوجعفر رمادی . [ اَ ج َ ف َ رِ رِ ] (اِخ ) کنیت مقدمی بزمان سامانیان که خود را برابر ابوالحسن سیمجور داشتی و چند بار بفرمان سلاطین سامانی قصد غور کرد لکن او را کاری برنیامد. (از تاریخ بیهقی ).
غیرمادیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام ادی، اخروی، ذهنی، مجرد، آرمانی، آبستره، انتزاعی، اعتباری، فکری افلاکی، غیرزمینی، معنوی، لاهوتی شبحوار، مصنوعی