رقانلغتنامه دهخدارقان . [ رِ ] (ع اِ) زعفران . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). به معنی رقون است . (منتهی الارب ).رجوع به رقون شود. || حنا. (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (از
رقانهلغتنامه دهخدارقانه . [ رِ ن َ / ن ِ ] (اِ) یک خانه از چهار خانه ٔ کاغذ نویسندگان و رقانه ٔ اول را صدر و آخر را بارز و میانه را وسط گویند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
راندگویش اصفهانی تکیه ای: bešrunâ طاری: bešrunâ طامه ای: boyrund طرقی: bešrânâ / bešrâmâ کشه ای: bešrâmâ نطنزی: bašrund / bašrunâ
رانددیکشنری عربی به فارسیمرز , کنار , حاشيه , لبه , برامدگي لبه طبقات سنگ , نوار , تسمه ء اهني , تکه دراز گوشت , بصورت نوار يا تسمه دراوردن
رقانهلغتنامه دهخدارقانه . [ رِ ن َ / ن ِ ] (اِ) یک خانه از چهار خانه ٔ کاغذ نویسندگان و رقانه ٔ اول را صدر و آخر را بارز و میانه را وسط گویند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
حناءلغتنامه دهخداحناء. [ ح ِن ْ نا ] (ع اِ) رقان . رقون . یرنا. حنا که برگ معروفست و بدان رنگ کنند. ج ، حنآن . (منتهی الارب ). گیاهی است که کشت میشود و مانند درختان بزرگ میگردد،
ترقنلغتنامه دهخداترقن . [ ت َ رَق ْ ق ُ ] (ع مص ) خضاب کردن به حنا یا بزعفران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خضاب کردن با رقان ... که زعفران یا حن
ارقانلغتنامه دهخداارقان . [ اِ ] (ع اِ)درختی است سرخ . || حنا. رقون . رقان . ایرقان . فعیولیون . برنا. یرنا. یران . (اختیارات بدیعی ). رجوع به حنا شود. || زعفران . || دم الاخوین