رفیق اصفهانیلغتنامه دهخدارفیق اصفهانی . [ رَ ق ِ اِ ف َ ] (اِخ ) ملاحسین رفیق اصفهانی متوفی بسال 1212 هَ . ق . دارای طبعی ملیح و خلقی شریف بود و درشعرشناسی و شاعری پایه ٔ ارجمند داشت .
رفیقفرهنگ مترادف و متضاد۱. انیس، حبیب، خلیل، دمخور، دوست، دوستدار، مصاحب، همدم، همراه، همنشین، همنفس، ۲. یار، فاسق ≠ دشمن
رفیقلغتنامه دهخدارفیق . [ رَ ] (اِخ ) یا رفیق بک العظم .رفیق بن محمودبن خلیل العظم متولد بسال 1284 هَ . ق . و متوفی بسال 1343 هجری قمری از دانشمندان و رجال نهضت فکری سوریه است .
نظیرلغتنامه دهخدانظیر. [ ن َ] (اِخ ) امان اﷲ بیک زنگنه ٔ شیرازی ، متخلص به نظیر، از شاعران قرن سیزدهم هجری قمری و از شاگردان رفیق اصفهانی است . به سال 1226 هَ . ق . درگذشت . او
ناکام شدنلغتنامه دهخداناکام شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برخلاف میل شدن . نه به دلخواه شدن . نه به کام و به وفق مراد شدن . مطابق میل و به دلخواه نشدن : چو ایران و نیران به ما رام شدهم
حسین رفیقلغتنامه دهخداحسین رفیق . [ ح ُ س َ ن ِ رَ ] (اِخ ) اصفهانی شاعر معروف به ملاحسین سبزی فروش متخلص به رفیق . دیوانش شش هزار بیت شعر دارد و نسخه اش در بریتیش موزیوم هست . وی مع
رفیق خراسانیلغتنامه دهخدارفیق خراسانی . [ رَ ق ِ خ ُ ] (اِخ ) از فدائیان حسن صباح بود و عبدالرحمان قزوینی و مفتی اصفهانی و ابوالعلاء و جز آنان به کوشش وی بقتل رسیدند (در حدود سال 550 هَ
حسرت اصفهانیلغتنامه دهخداحسرت اصفهانی . [ ح َ رَ ت ِ اِ ف َ ] (اِخ ) اسمش علیخان و ملازم شاهزاده محمدرضا میرزا متخلص به افسر حکمران گیلان بود و مرتبه ٔ وزارت او یافت . هدایت گوید: ملاقا