رفوکاریلغتنامه دهخدارفوکاری . [ رَ / رُ ] (حامص مرکب ) عمل رفو کردن و شغل رفوگر. (ناظم الاطباء). به معنی رفو کردن . (آنندراج ) : مقام رفوکاریش در عراق به یک جفت تار هنر گشته طاق .
رفوکارلغتنامه دهخدارفوکار. [ رَ / رُ ] (ص مرکب ) رفوگر. (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ رازی ). رجوع به رفوگر و رفوکاری شود.
روکاریلغتنامه دهخداروکاری . (حامص مرکب ) مقابل زیرکاری . مقابل توکاری در کشیدن سیم برق در دیوار. در اصطلاح بنایی و راهسازی ، اعمال رویین بنایی یا راهی ، مانند کاهگل و سفیدکاری و ر
رفوگریلغتنامه دهخدارفوگری . [ رَ / رُ گ َ ] (حامص مرکب ) رفوکاری . (ناظم الاطباء). شغل رفوگر. حرفه ٔ رفوگر. عمل رفوگر. (یادداشت مؤلف ). همگری : ره امان نتوان رفت و دل رهین امل رف
رفوکارلغتنامه دهخدارفوکار. [ رَ / رُ ] (ص مرکب ) رفوگر. (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ رازی ). رجوع به رفوگر و رفوکاری شود.
نقب افکنلغتنامه دهخدانقب افکن . [ ن َاَ ک َ ] (نف مرکب ) نقب زن . آنکه در خانه ٔ کسی نقب زند. (آنندراج ). دزد خانه . (ناظم الاطباء) : بی ترس تیغ و دار بگوئیم تا که ایم نقب افکن خزین
روکاریلغتنامه دهخداروکاری . (حامص مرکب ) مقابل زیرکاری . مقابل توکاری در کشیدن سیم برق در دیوار. در اصطلاح بنایی و راهسازی ، اعمال رویین بنایی یا راهی ، مانند کاهگل و سفیدکاری و ر
روکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد روکاری، روبنا، سنگ روبنا، گچ، دوغاب آهک، دوغاب، آجرچین، بامپوش روکش، مینا، لعاب کاغذدیواری رنگ ◄ مادۀ رنگی