رفعلغتنامه دهخدارفع. [ رَ ] (ع مص ) برداشتن و بلند کردن چیزی ، خلاف وضع. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). برداشتن . (از غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دها
برگرفتنلغتنامه دهخدابرگرفتن .[ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) برداشتن چیزی . (آنندراج )(ناظم الاطباء). برداشتن از جایی . (فرهنگ فارسی معین ). رفع : چون هامان خربزه به بازار آورد هرکس
استدراکلغتنامه دهخدااستدراک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دریافت . دریافتن . دریافتن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || طلب دریافتن چیزی کردن . طلب دریافت کردن . || استدراک مافات ؛
عذرلغتنامه دهخداعذر. [ ع ُ ] (ع اِ) بهانه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) : هیچ عذر نماند و خوارزم به دست ما آمد ناچار ما را این خون بباید خواست تا کشنده ٔ داماد را بکشیم به خون
کعبةلغتنامه دهخداکعبة. [ ک َ ب َ ] (اِخ ) اسم بیت اﷲ. در اصل به معنی مرتفع است چون بنای کعبه از زمین مرتفع و بلند است لهذا کعبه نام کردند یا مرتفع است از روی مراتب . (غیاث ). قب
طغرللغتنامه دهخداطغرل . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن ارسلان ، السلطان الاعظم رکن الدنیا و الدین معز الاسلام و المسلمین ، ابوطالب طغرل بن ارسلان قسیم امیرالمؤمنین (طغرل ثالث ) (573