رفرفلغتنامه دهخدارفرف . [ رَ رَ ] (اِخ ) جایگاهی است در دیار بنی نمیر. (از معجم البلدان ص 4).- دراةُ رَفرَف یا رُفرُف ؛ داره ای است مر بنی نمر را. (منتهی الارب ). رجوع به دارة
رفرفلغتنامه دهخدارفرف . [ رَ رَ ] (اِخ ) نام یکی از دو اسب حضرت رسول که در شب معراج سوار شده بود و نام اسب دیگر براق بود. (یادداشت مؤلف ). نام مرکب حضرت رسول (ص ) (آنندراج ). ن
رفرفلغتنامه دهخدارفرف . [ رَ رَ ] (ع اِ) بساط گرانمایه . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (لغت محلی شوشتر) (دهار). جامه های سبز که از آن گستردنی و محابس سازند. (ناظم الاط
رَفْرَفٍفرهنگ واژگان قرآنپارچه سبزي است که با آن مجلس آذين درست ميکنند . بعضي هم گفتهاند : به معناي بالش يا متکا است .
رفرفةلغتنامه دهخدارفرفة. [ رَ رَ ف َ ] (ع اِ) یکی رفرف . (منتهی الارب ). واحدرفرف ، یک کرانه از زره که آونگان باشد. (ناظم الاطباء). دامن زره . (از مهذب الاسماء). رجوع به رفرف شود
رفرفةلغتنامه دهخدارفرفة. [ رَ رَ ف َ ] (ع مص ) جنبانیدن شترمرغ نر بال خود را وقتی که خواهد بر چیزی فرودآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || بانگ کردن
دارة رفرفلغتنامه دهخدادارة رفرف . [ رَ ت ُ رَ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است و در شعر راعی آمده است . (معجم البلدان ).
رفرفةلغتنامه دهخدارفرفة. [ رَ رَ ف َ ] (ع اِ) یکی رفرف . (منتهی الارب ). واحدرفرف ، یک کرانه از زره که آونگان باشد. (ناظم الاطباء). دامن زره . (از مهذب الاسماء). رجوع به رفرف شود
رفرفةلغتنامه دهخدارفرفة. [ رَ رَ ف َ ] (ع مص ) جنبانیدن شترمرغ نر بال خود را وقتی که خواهد بر چیزی فرودآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || بانگ کردن
دارة رفرفلغتنامه دهخدادارة رفرف . [ رَ ت ُ رَ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است و در شعر راعی آمده است . (معجم البلدان ).