رفتگیلغتنامه دهخدارفتگی . [ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص ) کوچ و رحلت و هجرت و روانگی . (ناظم الاطباء): عیار؛ رفتگی و گریز. (منتهی الارب ). || نقصان . (ناظم الاطباء).- رفتگی پارچه ؛ تنگ شدن و فرسوده شدن آن بسبب کثرت استعمال و کهنگی . اتلاف
رفتگیلغتنامه دهخدارفتگی . [ رُ ت َ ] (حامص ) رفتگی خانه ؛ تمیزی و جاروب شدن آن : به این شستگی و رفتگی . (یادداشت مؤلف ).
رفتگیwearواژههای مصوب فرهنگستانجدا شدن ذرات سطحی اجسام از بدنۀ اصلی براثر برخورد ذرات جامد یا مواد دیگر با آنها
گرفتگیلغتنامه دهخداگرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص ) ملولی . اندوهگنی . دل تنگی که آثار آن بر روی پیدا باشد. انقباض ، در مقابل انبساط : روزی گشاده باشی و روزی گرفته ای بنمای کان گرفتگی از چیست ای پسر. فر
گرفتگیدیکشنری فارسی به انگلیسیblock, blockage, choke, eclipse, embarrassment, gloom, kink, obstruction, occlusion, snarl, tie-up
خواب رفتگیلغتنامه دهخداخواب رفتگی . [ خوا / خا رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) بیحسی . خدارت . (ناظم الاطباء). خَدَر. (یادداشت بخط مؤلف ). چون : خواب رفتگی دست یا پای و جز آن .
خون رفتگیلغتنامه دهخداخون رفتگی . [ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عمل رفتن خون . عمل جاری شدن خون . بیرون شدگی خون از رگ یا عضوی بی اختیار شخص .
سپس رفتگیلغتنامه دهخداسپس رفتگی . [ س ِ پ َ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) برگشتگی : سپس رفتگی بینی ؛ برگشتگی بینی . (ناظم الاطباء).
موی رفتگیلغتنامه دهخداموی رفتگی . [ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) کچلی و کلی . (ناظم الاطباء). ریختن موی سر. رفتن همه یا قسمتی از موی سر. کچلی . (از یادداشت مؤلف ).
عقل رفتگیلغتنامه دهخداعقل رفتگی . [ ع َ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) خرافت و بی عقلی . (ناظم الاطباء): کلاب ؛ عقل رفتگی از دیوانگی . (منتهی الارب ).
رفتگی اریبdiagonal wearواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رفتگی موضعی که بهصورت اریب در طول رویه ایجاد و اغلب در محیط تایر تکرار میشود
رفتگی اصطکاکیfretting wear, frettingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رفتگی براثر حرکت ارتعاشی یا نوسانی با دامنۀ محدود که حاصل آن جدا شدن ذرات بسیار ریز از سطح تماس است
رفتگی خورندهcorrosive wearواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رفتگی که واکنش شیمیایی یا برقشیمیایی/ الکتروشیمیایی با محیط سهم عمدهای در آن دارد
رفتگی دوشانهshoulder wear-both sides, under inflationواژههای مصوب فرهنگستانرفتگی ناشی از کم بودن باد تایر که موجب میشود فشار بار خودرو بر شانههای بیرونی وارد شود
دررفتگیلغتنامه دهخدادررفتگی . [ دَرْ، رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت دررفته . از بند بیرون آمدن استخوان . انفکاک . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دررفتن شود.
دریاگرفتگیلغتنامه دهخدادریاگرفتگی . [ دَرْ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت دریاگرفته . حالت تهوع در سفر دریا، مثل کوه زدگی . (یادداشت مرحوم دهخدا). دریازدگی . بحار. سَدَر. هُدام . و رجوع به دریا زدگی شود.
دل گرفتگیلغتنامه دهخدادل گرفتگی . [ دِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل گرفته . دل گرفته بودن . غصه . غم . هم . رجوع به دل گرفته و دل گرفتن شود.
دودگرفتگیلغتنامه دهخدادودگرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دودگرفته . دودزده . دودآلودی . (ناظم الاطباء). دودگنی : کتن ؛ دودگرفتگی خانه . (منتهی الارب ). رجوع به دودآلود شود.
خواب رفتگیلغتنامه دهخداخواب رفتگی . [ خوا / خا رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) بیحسی . خدارت . (ناظم الاطباء). خَدَر. (یادداشت بخط مؤلف ). چون : خواب رفتگی دست یا پای و جز آن .