رفتارفرهنگ مترادف و متضاد۱. اقدام، حرکت، سلوک، سیره، صفت، عمل، فعل، کردار، کنش ۲. روش، سبک، سلوک، روال، سیر، طریقه، مشی، هنجار
رفتاردیکشنری فارسی به انگلیسیact, actions, behavior, behaviour, comportment, conduct, dealing, demeanor, deportment, manner, treatment, way
باباشملفرهنگ انتشارات معین(شَ مَ) (ص . اِ.) 1 - کنایه از: شخص درشت اندام و دارای رفتار خشن و بی ادبانه . 2 - لوطی ، جاهل .
شاه ترکانلغتنامه دهخداشاه ترکان . [ ت ُ ] (اِخ ) نام زوجه ٔ سلطان شمس الدین التتمش و مادر سلطان رکن الدین فیروز شاه . چون فیروز شاه بعد از مرگ پدر در سال 633 هَ . ق . بسلطنت رسید ماد
عنيفدیکشنری عربی به فارسیخشن در رفتار , بي ادب , پيش جواب , جانورخوي , حيوان صفت , بي خرد , سبع , بي رحم , جانور , حيوان , ادم بي شعوروکودن ياشهواني , ژيان , درنده , شرزه , حريص , تندخو
rudeدیکشنری انگلیسی به فارسیبی ادب، خشن، گستاخ، زشت، تجاوز به عصمت، خشن در رفتار، زمخت، خام، غلیظ، نا هموار، ابدار، جسور، غیر متمدن