رفاللغتنامه دهخدارفال . [ رِ] (ع اِ) رفال التیس ؛ چیزی که بر سر غلاف نره ٔ قچقار نهند تا گشنی نتواند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
رفاللغتنامه دهخدارفال . [رَ ] (ع ص ) شعر رفال ؛ موی دراز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). موی دراز. (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
دامانیلغتنامه دهخدادامانی . (اِخ ) احمدبن فهربن بشیر الدامانی مولی بنی سلیم معروف به «فهرالرقی » از مردم دامان است . وی از جعفربن رفال و از وی ایوب وزان و اهل جزیره روایت کنند. پس
مویلغتنامه دهخداموی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. م
رفیفلغتنامه دهخدارفیف . [ رَ ] (ع مص ) درخشیدن و روشن گردیدن گونه ٔ کسی ؛ رف لونه رفاً و زفیفاً. (منتهی الارب ). مصدر به معنی رَف ّ. درخشیدن . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). د