رفاقلغتنامه دهخدارفاق . [ رِ ] (ع اِ) ریسمانی که بدان بازوی شتر بندند تا آهسته رود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رشته ای که با آن بازوی شتر را ببندند هرگاه بیم آن ر
رفاغلغتنامه دهخدارفاغ . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَفغ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از آنندراج ). رجوع به رفغ شود. || (اِمص ) وسعت عیش . (یادداشت مؤلف ) : مدت سی سال در رفاغ حال و ف
رفاقتفرهنگ مترادف و متضاددمسازی، دوستی، مرافقت، مودت، ولا، همدلی، همدمی، همراهی، هموثاقی، یاری ≠ عداوت
رفاقةلغتنامه دهخدارفاقة. [ رُ ق َ ] (ع اِ) گروه همسفر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رِفقَة و رِفاق شود.
زمالةدیکشنری عربی به فارسیرفاقت , دوستي , هم صحبتي , معاشرت کردن , کمک هزينه تحصيلي , عضويت , پژوهانه , تحقيق , دانش , کمک هزينه دانشجويي , فضل وکمال