رفاعةلغتنامه دهخدارفاعة. [ رَ ع َ ] (ع مص ) رُفاعَة. بلندآواز شدن . یقال : رَفُعَ رفاعةَ؛ ای صار رفیع الصوت ؛ و فی صوته رفاعة؛ ای شدة و جهارة. (منتهی الارب ). بلندآواز شدن . (دها
رفاعةلغتنامه دهخدارفاعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) از اجداد جاهلی است و فرزندان او بطنی از زیدبن جَرم ، از جذام ، از قحطانیه بود و مسکن ایشان در خوف مصر بود. (از اعلام زرکلی ج 3چ جدید).
رفاعةلغتنامه دهخدارفاعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) رفاعةبن زید ضبیبی . از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) بود که پیش از جنگ خیبر به دین اسلام گروید و قبیله ٔ خود را نیز بدین اسلام مشرف ساخت . (از
رفاعةلغتنامه دهخدارفاعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) نام بیست و سه صحابی است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به الاصابة و قاموس الاعلام و امتاع الاسماع و دیگر متون رجال شو
رافعةدیکشنری عربی به فارسیماهيخوار بزرگ وابي رنگ , جرثقيل , باجرثقيل بلند کردن ياتکان دادن , درازکردن (گردن) , بالا بردن , بلند کردن , بر افراشتن , عمل بالا بردن , عمل کشيدن , مقدار کشش
حجاجلغتنامه دهخداحجاج .[ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن رفاعة خشاب کوفی ، ابورفاعة. شیخ طوسی و ابن عقدة او را در عداد رجال شیعة شمرده اند. ابن النجاشی گوید: محمدبن یحیی الخزاز از وی روا
رافعلغتنامه دهخدارافع. [ ف ِ ] (اِخ )ابن رفاعةبن رافع عجلان . وی تابعی بود، ولی برخی او را همان ابن رفاعه ٔ انصاری دانسته و احادیث نبوی را بوی نسبت داده اند. رجوع به الاصابة ج 2
اشهلیلغتنامه دهخدااشهلی . [ اَ هََ ] (اِخ ) رفاعةبن وقش اشهلی . از صحابه ٔ پیامبر بود و در جنگ احد شهیدشد. (از تاریخ گزیده ص 225). و رجوع به رفاعة شود.