رغبتلغتنامه دهخدارغبت . [ رَ ب َ ] (ع اِمص )میل و اراده . (ناظم الاطباء). خواهش ، و خواهش از روی میل و آرزو از چیزی . (ناظم الاطباء). میل و خواهش به چیزی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).خواهش کردن ، و با (در) متعدی شود و با لفظ آمدن و افتادن و داشتن مستعمل است . (از آنندراج ).
رغبتفرهنگ فارسی عمیدمیل؛ اراده؛ آرزو.⟨رغبت داشتن: (مصدر لازم) میل داشتن؛ مایل بودن.⟨رغبت کردن: (مصدر لازم) رغبت داشتن؛ میل داشتن.
رغبتدیکشنری فارسی به انگلیسیappetite, eagerness, interest, penchant, relish, tendency, will, willingness, zest
رغبت آوردنلغتنامه دهخدارغبت آوردن . [ رَ / رِ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) رغبت کردن . رغبت نمودن . تمایل یافتن . (یادداشت مؤلف ) : تا خاک را خدای بدین دستهای خویش ایدون کند که خلق بر او رغبت آورند.سعدی .
رغبت داشتنلغتنامه دهخدارغبت داشتن . [ رَ / رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) میل داشتن . مایل بودن . (فرهنگ فارسی معین ). خواهان داشتن : چو پنهان را نمی بینی درو رغبت نمی داری مرین را زین گرفته ستی به ده چنگال و سی دندان .<p class="author"
رغبت کردنلغتنامه دهخدارغبت کردن . [ رَ / رِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیپانیدن و مایل شدن . (ناظم الاطباء). تنافس . (ترجمان القرآن ) (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). اراده کردن . رغبت داشتن . راغب شدن . مایل گردیدن . (یادداشت مؤلف ) : شتاب
رغبت نمودنلغتنامه دهخدارغبت نمودن . [ رَ / رِ ب َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ترغیب . (تاج المصادر بیهقی ). تمایل نشان دادن . خواستار شدن . میل نمودن . (یادداشت مؤلف ). رغبت کردن <span class="
رغبت انگیزلغتنامه دهخدارغبت انگیز. [ رَ / رِ ب َ اَ ] (نف مرکب ) رغبت انگیزنده . برانگیزنده ٔ خواهانی و خواهش و میل . مشتهی . (یادداشت مؤلف ). که به میل و رغبت آرد. که میل و رغبت را در کسی برانگیزد : از آن پذرفتهای رغبت انگیزدگرباره
رغبت آوردنلغتنامه دهخدارغبت آوردن . [ رَ / رِ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) رغبت کردن . رغبت نمودن . تمایل یافتن . (یادداشت مؤلف ) : تا خاک را خدای بدین دستهای خویش ایدون کند که خلق بر او رغبت آورند.سعدی .
رغبت داشتنلغتنامه دهخدارغبت داشتن . [ رَ / رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) میل داشتن . مایل بودن . (فرهنگ فارسی معین ). خواهان داشتن : چو پنهان را نمی بینی درو رغبت نمی داری مرین را زین گرفته ستی به ده چنگال و سی دندان .<p class="author"
رغبت کردنلغتنامه دهخدارغبت کردن . [ رَ / رِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیپانیدن و مایل شدن . (ناظم الاطباء). تنافس . (ترجمان القرآن ) (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). اراده کردن . رغبت داشتن . راغب شدن . مایل گردیدن . (یادداشت مؤلف ) : شتاب
رغبت نمودنلغتنامه دهخدارغبت نمودن . [ رَ / رِ ب َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ترغیب . (تاج المصادر بیهقی ). تمایل نشان دادن . خواستار شدن . میل نمودن . (یادداشت مؤلف ). رغبت کردن <span class="
رغبت انگیزلغتنامه دهخدارغبت انگیز. [ رَ / رِ ب َ اَ ] (نف مرکب ) رغبت انگیزنده . برانگیزنده ٔ خواهانی و خواهش و میل . مشتهی . (یادداشت مؤلف ). که به میل و رغبت آرد. که میل و رغبت را در کسی برانگیزد : از آن پذرفتهای رغبت انگیزدگرباره
تمایل داشتنفرهنگ مترادف و متضادخواهانبودن، میل داشتن، گرایش داشتن، رغبت داشتن، رغبت نشان دادن، متمایل بودن
رغبت آوردنلغتنامه دهخدارغبت آوردن . [ رَ / رِ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) رغبت کردن . رغبت نمودن . تمایل یافتن . (یادداشت مؤلف ) : تا خاک را خدای بدین دستهای خویش ایدون کند که خلق بر او رغبت آورند.سعدی .
رغبت داشتنلغتنامه دهخدارغبت داشتن . [ رَ / رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) میل داشتن . مایل بودن . (فرهنگ فارسی معین ). خواهان داشتن : چو پنهان را نمی بینی درو رغبت نمی داری مرین را زین گرفته ستی به ده چنگال و سی دندان .<p class="author"
رغبت کردنلغتنامه دهخدارغبت کردن . [ رَ / رِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیپانیدن و مایل شدن . (ناظم الاطباء). تنافس . (ترجمان القرآن ) (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). اراده کردن . رغبت داشتن . راغب شدن . مایل گردیدن . (یادداشت مؤلف ) : شتاب
رغبت نمودنلغتنامه دهخدارغبت نمودن . [ رَ / رِ ب َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ترغیب . (تاج المصادر بیهقی ). تمایل نشان دادن . خواستار شدن . میل نمودن . (یادداشت مؤلف ). رغبت کردن <span class="
رغبت انگیزلغتنامه دهخدارغبت انگیز. [ رَ / رِ ب َ اَ ] (نف مرکب ) رغبت انگیزنده . برانگیزنده ٔ خواهانی و خواهش و میل . مشتهی . (یادداشت مؤلف ). که به میل و رغبت آرد. که میل و رغبت را در کسی برانگیزد : از آن پذرفتهای رغبت انگیزدگرباره
نیم رغبتلغتنامه دهخدانیم رغبت . [ رَب َ ] (ص مرکب ) نه به میل و رغبتی تمام : نشاطی نیم رغبت می نمودندبه تدریج اندک اندک می فزودند.نظامی .
بی رغبتلغتنامه دهخدابی رغبت . [ رَ ب َ ] (ص مرکب ) (از: بی + رغبت ) بی خواهانی . بدون تمایل . بی میل . بی اشتها. بی شوق . و رجوع به رغبت شود: زهد، زهادة؛ بی رغبت شدن . (ترجمان القرآن ).