رعیانلغتنامه دهخدارعیان . [ رُع ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راعی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ راعی ، به معنی ولی و امیر و چراننده و نگهدارنده . (آنندراج ). رجوع به
رایانلغتنامه دهخدارایان . (اِخ ) دهی است بناحیه ٔ اعلم . (منتهی الارب ). قریه ای است از قراء ناحیه ٔ اعلم همدان . (از معجم البلدان ).
رایانلغتنامه دهخدارایان . (اِخ ) نام شهری است در خطه ٔ راجپوتانا واقع در حوزه ٔ جونپور و 126هزارگزی شمال شرقی آن . رایان دارای قلعه ای بسیار بلند و باشکوه میباشد. (از قاموس الاعل
رایانواژهنامه آزادرایان مرکب از راه -اندیشه-راهنما رایان در سانسکریت به معنی شاهزاده کوچولو رایان در ایرلندهم به معنی شاهزاده کوچولو رایان درزبان عبری به معنی دلپذیر ومطبوع رایان
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن بشربن محمدبن عبداﷲبن سالم بخاری . مکنی به ابی حذیفه . از موالی بنی هاشم . مولد او بلخ است و چون ببخارا سکنی گزیده بدین نسبت معروف شده
راعیلغتنامه دهخداراعی . (ع ص ، اِ) شبان . (فرهنگ نظام ) (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمه ٔ علامه ٔ تهذیب عادل بن علی ) (از المنجد). شبان یعنی چراننده ٔ چهارپایان . (آنندراج ) (غیاث