رعشیشلغتنامه دهخدارعشیش . [ رِ ] (ع ص ) مرد بددل . || مرد شتاب در جنگ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد شتاب در احسان (از اضداد است ). (ناظم ال
خلاشمهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهورم و زخم گلو: ◻︎ ریشیش بس فرخج ز گردن برون دمید / گویی خلاشمهست ز گردن برآمده (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۹).
بسلغتنامه دهخدابس . [ ب َ ] (ص ، ق ) پهلوی ، وس . پارسی باستان ، وسئی ، وسی . و رجوع کنید به اسفا؛ فهرست لغات پارسی نو. (حاشیه ٔ برهان قاطع، چ معین ) بمعنی بسیار باشد. (برهان
طیانلغتنامه دهخداطیان . [ طَی ْ یا ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن یوسف بن اسحاق السخی (ظ: الشیخی ) الطیان الشاعر بالعجمیة. وی اهل قریه ٔ شیخ بوده . بیشتر اشعار او در سحق و مطا
کاتبی ترشیزیلغتنامه دهخداکاتبی ترشیزی . [ ت ِ ی ِ ت ُ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ ملقب به شمس الدین . دولتشاه سمرقندی در طبقه ٔ ششم از تذکره ٔ خود احوال او را ذیل عنوان «قدوةالفضلاء و اُسوةال
دمیدنلغتنامه دهخدادمیدن . [ دَ دَ ] (مص ) دم زدن و نفس کشیدن . (ناظم الاطباء). نفس کشیدن . (برهان ). نفس بیرون دادن . نفس زدن . (یادداشت مؤلف ): فح ، فحفحة؛ دمیدن در خواب .(منته