رعشهگویش اصفهانی تکیه ای: laqma طاری: ra:ša طامه ای: rahša طرقی: ra:ša / larza کشه ای: rahša / laqma نطنزی: larza / laqma
tremblesدیکشنری انگلیسی به فارسیلرزش، لرزه، رعشه، لرز، ارتعاش، لرزیدن، مرتعش شدن، لرزش داشتن، لرزاندن، ترساندن، مرتعش ساختن
ارنب بریلغتنامه دهخداارنب بری . [ اَ ن َ ب ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بفارسی خرگوش نامند و بعربی خُزَز گویند و ارنب معرب از ارنبا سریانی است و آن حیوانیست معروف و گویند مث
مومیالغتنامه دهخدامومیا.(معرب ، اِ) حنوط کردن اجساد مردگان با بعضی داروهای بلسانی به طریقه ٔ مخصوص به نحوی که به همان حالت طبیعی و بدون فساد و تعفن خشک شود و باقی ماند چنانکه در
حب المحلبلغتنامه دهخداحب المحلب . [ ح َب ْ بُل ْ م ِ ل َ ] (ع اِ مرکب ) نیوند مریم . نوعی از داروهای افاویه است . (بحر الجواهر). صاحب اختیارات گوید: بپارسی نیوند مریم خوانند بهترین و
سدابلغتنامه دهخداسداب . [ س ُ ] (اِ) سذاب . سداب ها دسته ای از تیره ٔ سدابیان «روتراسه » هستند و مهمترین نوع آن سداب کوهی «روتا» است دارای برگهای باریک و بسیار متعفن که برای گری