رعبةلغتنامه دهخدارعبة. [ رِ ع َ ب َ ] (ع اِ) ج ِ رُعب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رُعب در معنی (جای درنشاندن ...) شود.
رابةلغتنامه دهخدارابة. [ راب ْ ب َ ] (ع اِ) زن پدر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
رعبدیکشنری عربی به فارسیدهشت , ترس , خوف , وحشت , مورمور , بيزاري , اضطراب و ترس ناگهاني , هراس , وحشت زده کردن , در بيم و هراس انداختن
پوپللغتنامه دهخداپوپل . [ پوپ ِ ] (اِ) فوفل . بار درختی است و آن را به هندی سپاری گویند. و گویند این درخت در غیر هندوستان یافت نشود. رعبة. (منتهی الارب ). و آن چیزی است شبیه به
رعبلغتنامه دهخدارعب . [ رُ ] (ع اِ) یا رُعُب . جای درنشاندن پیکان در تیر. ج ، رِعَبَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رُعظ. (اقرب الموارد). رجوع به رعظ شود. || ترس و
طاهرآبادلغتنامه دهخداطاهرآباد. [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باغین بخش مرکزی شهرستان کرمان . در دوهزارگزی جنوب کرمان ، سر راه فرعی زرند به کرمان . جلگه و معتدل . با 50 تن سکنه .
ادویهلغتنامه دهخداادویه . [ اَدْ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ج ِ دَواء. داروها. عقاقیر : هر کس بکاشان ... رسیده ... بر دارالمرضی و فاروقهای ثمین و انواع ادویه و معاجین و تفرقه ٔ آن ب