روبردارلغتنامه دهخداروبردار. [ ب َ ] (نف مرکب ) در تداول مردم قزوین ، بمعنی مشاطه است . (از فرهنگ نظام ). رووردار (در تداول مردم قزوین ). پیراینده ٔ موی رخساره ٔ زنان .
مرطوب شدنفرهنگ مترادف و متضادنمدارشدن، نم شدن، نمگین شدن، نمناک گشتن، نمورگشتن، رطوبتدار شدن ≠ خشک شدن
نیم نملغتنامه دهخدانیم نم . [ ن َ ] (ص مرکب ) رطوبت دار. مرطوب . که هنوز رطوبتی دارد و کاملاً نخشکیده است : که بازآمدی جامه ها نیم نم بدین کارکرد از که یابی درم .فردوسی .
طین خراسانیلغتنامه دهخداطین خراسانی . [ ن ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طین نشابوری است که گفته شد. (اختیارات بدیعی ). گلی است بسیار سفید و خوشبو و خوش طعم و با اندک شوری ، و ضرر خور