رطمةلغتنامه دهخدارطمة. [ رُ م َ ] (ع اِ) کار مشکل و مشتبه که جهت آن معلوم نشود. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
یرتمهلغتنامه دهخدایرتمه . [ ی ُ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) یرتما. نوعی از رفتار اسب . (یادداشت مؤلف ). و آن میان قدم و تاخت است با حرکت یک نواخت و بی جهش دستهای کشیده ٔ اسب .
پرطمعلغتنامه دهخداپرطمع. [ پ ُ طَ م َ ](ص مرکب ) که چشمداشت بسیار دارد. طماع : قناعت سرافرازد ای مرد هوش سر پرطمع برنیاید ز دوش . سعدی .چه خوش گفت خرمهره ای در گلی چو برداشتش پرطمع جاهلی .سعدی .
رثمةلغتنامه دهخدارثمة. [ رُ م َ ] (ع اِ) بتمام معانی رَثَم . (از منتهی الارب ). سپیدی سر بینی اسب و سپیدی بینی اسب و سپیدی که تا لب پائین آن رفته باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به رَثَم شود.
خرطمةلغتنامه دهخداخرطمة. [ خ َ طَ م َ ] (ع مص ) زدن بر خرطوم کسی و کج گردانیدن خرطوم وی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خرطم الخف و غیره ؛ خرطوم قرار داد برای کفش و جز آن . (منتهی الارب ).
فرطمةلغتنامه دهخدافرطمة.[ ف َ طَ م َ ] (ع مص ) دوختن بینی موزه را و درپی کردن . (منتهی الارب ). وصله کردن کفش گر موزه را. (اقرب الموارد). قرطمة با قاف صحیح تر است . (اقرب الموارد).
قرطمةلغتنامه دهخداقرطمة. [ ق ِ طَ م َ ] (اِخ ) شهری است به اندلس . (منتهی الارب ). شهری است در اندلس ، و آن غیر از قرطبة است . این شهر در توابع ریّه است و مردمی شایسته دارد. (معجم البلدان ).
مفرطمةلغتنامه دهخدامفرطمة. [ م ُ ف َ طَ م َ ] (ع ص ) خفاف مفرطمة؛ موزه های بینی دراز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل قبل شود.
مقرطمةلغتنامه دهخدامقرطمة. [ م ُ ق َ طَ م َ ] (ع ص ) خفاف مقرطمة؛ موزه ٔ سخت اطراف دوخته که سنگ را شکند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).