رضوانلغتنامه دهخدارضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان عربخانه ٔ بخش شوسف شهرستان بیرجند. آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رضوانلغتنامه دهخدارضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان فین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس . سکنه ٔ آن 982 تن . آب آن از چشمه . محصول عمده ٔ آنجا خرما و مرکبات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
رضوانلغتنامه دهخدارضوان . [ رِ ض َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ رِضی ̍. (منتهی الارب ). رِضَیان نیز آید. (از متن اللغة). و رجوع به رِض̍ی و رضا و رضیان شود.
رضوانلغتنامه دهخدارضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) العدل بیبرس (الشیخ ). از نویسندگان قرن چهاردهم هجری است . او راست : 1- الجوهر المتین فی الصلوة علی خاتم النبیین چ بولاق 1313 هَ . ق . 2- خلاصة الکلام
رضوانلغتنامه دهخدارضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) دهی از بخش آوج شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 140 تن . آب آن از چشمه سار. محصول عمده ٔ آنجا غلات و میوه و عسل . صنایع دستی زنان قالیبافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
گردوانلغتنامه دهخداگردوان . [ گ ِ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا از شهرستان ارومیه ، واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری سلواناو 4هزارگزی خاور راه ارابه رو زیوه به ارومیه . در دامنه قرار گرفته ، هوای آن معتدل و دارای <
گردوئیانJuglandaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راشسانانِ درختی با برگهای مرکب و گُلآذین دُمگربهای (catkin) تکجنسی و گلهای بدون گلبرگ
حسن رضوانلغتنامه دهخداحسن رضوان . [ ح َ س َ ن ِ رِ ] (اِخ ) (الشیخ ...) حسینی خالدی عمرانی طریقة. در 1239 هَ . ق . در شهر بدیریة بنی سویف متولد شد و اجدادش در شام بودند. وی علوم را در جامعالازهر آموخت و در 1265 هَ . ق . به قصبه ای
رشک رضوانلغتنامه دهخدارشک رضوان . [ رَ ک ِ رِض ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان عزیزآباد بخش فهرج شهرستان بم . آب آن از قنات . محصولات عمده غلات و حنا و لبنیات و خرما. راه فرعی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
رضوان قاجارلغتنامه دهخدارضوان قاجار. [ رِض ْ ن ِ ] (اِخ ) سام میرزا، پسر محمدقلی میرزا ملک آرا. وی در تهران به تحصیل دانش پرداخت و از همه ٔ علوم بهره گرفت . بواسطه ٔ ذوق فطری و موروثی به شعر و شاعری گرایید و در اندک مدت به مقامی ارجمند در جهان ادب رسید و به مدح ناصرالدین شاه پرداخت و مورد توجه و تکر
رضوانشاهلغتنامه دهخدارضوانشاه . [ رِض ْ ] (اِخ ) (خواجه ...). از استادان موسیقی عصر شاهرخ شاه تیموری که نوبتی ساخته بود با چند مقام و چند شعبه .رجوع به روضات الجنات اسفزاری چ امام ج 2 ص 39 شود.
رضواندهلغتنامه دهخدارضوانده . [ رِض ْ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیل دولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش . در سازمان کشور مرکزبخش است ولی مرکز بخش فعلاً در قریه ٔ پونل واقع است .مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است : طول 49 درجه و8
رضواندهلغتنامه دهخدارضوانده . [ رِض ْ دِه ْ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای سه گانه ٔ شهرستان طوالش است . این بخش در قسمت مرکزی شهرستان واقع و از طرف شمال به بخش حومه و از طرف جنوب به بخش ماسال شاندرمن و از خاور به دریای خزر و از باختر به خط رأس سلسله ٔ البرز بین گیلان و خلخال محدود است .راه اسفالت
حسن رضوانلغتنامه دهخداحسن رضوان . [ ح َ س َ ن ِ رِ ] (اِخ ) (الشیخ ...) حسینی خالدی عمرانی طریقة. در 1239 هَ . ق . در شهر بدیریة بنی سویف متولد شد و اجدادش در شام بودند. وی علوم را در جامعالازهر آموخت و در 1265 هَ . ق . به قصبه ای
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن رضوان بن علی بن جعفر مصری ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن رضوان . رجوع به علی مصری (ابن رضوان بن ...) و ابن رضوان شود.
پیر هشت خلدلغتنامه دهخداپیر هشت خلد. [ رِ هََ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از رضوان . خادم بهشت . رضوان . (آنندراج ).
رضیانلغتنامه دهخدارضیان . [ رِ ض َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ رضا در معنی خشنودی . که با «واو» رضوان نیز آرند. (از متن اللغة). تثنیه ٔرضا. (منتهی الارب ). و رجوع به رضا و رِضَوان شود.
رضوان قاجارلغتنامه دهخدارضوان قاجار. [ رِض ْ ن ِ ] (اِخ ) سام میرزا، پسر محمدقلی میرزا ملک آرا. وی در تهران به تحصیل دانش پرداخت و از همه ٔ علوم بهره گرفت . بواسطه ٔ ذوق فطری و موروثی به شعر و شاعری گرایید و در اندک مدت به مقامی ارجمند در جهان ادب رسید و به مدح ناصرالدین شاه پرداخت و مورد توجه و تکر
رضوانشاهلغتنامه دهخدارضوانشاه . [ رِض ْ ] (اِخ ) (خواجه ...). از استادان موسیقی عصر شاهرخ شاه تیموری که نوبتی ساخته بود با چند مقام و چند شعبه .رجوع به روضات الجنات اسفزاری چ امام ج 2 ص 39 شود.
رضوان جایگاهلغتنامه دهخدارضوان جایگاه . [ رِض ْ ] (ص مرکب ) بهشت مقام . خلدآشیان . اصطلاحی است که پس از نام مرده آرند، مانند خلدآشیان . (یادداشت مؤلف ). دعای خیر برای مردگان ، یعنی جای او در بهشت باد. (ناظم الاطباء).
رضوان کدهلغتنامه دهخدارضوان کده . [ رِض ْ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) کنایه از بهشت عنبرسرشت . (برهان ) (آنندراج ) (از مجموعه ٔ مترادفات ص 65) : رضوان کده خمخانه ها حوض جنان پیمانه هاکف بر قدح دردانه ه
رضوان کلالغتنامه دهخدارضوان کلا. [ رِض ْ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیاکلا از بخش مرکزی شهرستان شاهی . آب آن از رودخانه ٔ تالار. محصول عمده ٔ آنجا برنج و کنف و پنبه و جو و کنجد و نیشکر و صیفی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
حسن رضوانلغتنامه دهخداحسن رضوان . [ ح َ س َ ن ِ رِ ] (اِخ ) (الشیخ ...) حسینی خالدی عمرانی طریقة. در 1239 هَ . ق . در شهر بدیریة بنی سویف متولد شد و اجدادش در شام بودند. وی علوم را در جامعالازهر آموخت و در 1265 هَ . ق . به قصبه ای
رشک رضوانلغتنامه دهخدارشک رضوان . [ رَ ک ِ رِض ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان عزیزآباد بخش فهرج شهرستان بم . آب آن از قنات . محصولات عمده غلات و حنا و لبنیات و خرما. راه فرعی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
هشت هیکل رضوانلغتنامه دهخداهشت هیکل رضوان . [ هََ هََ / هَِ ک َ ل ِ رِض ْ ] (اِخ ) کنایت از هشت بهشت است . (برهان ).
ابن رضوانلغتنامه دهخداابن رضوان . [ اِ ن ُ رِض ْ ] (اِخ ) علی بن رضوان بن علی بن جعفر مصری ، مکنی به ابوالحسن . در آغاز صناعت تنجیم می ورزید و بر راه می نشست و از فال و زایجه ارتزاق میکرد. سپس منطق و طب آموخت و در هیچیک براعتی به دست نکرد و کتبی نیز دارد که بر پایه و اساس علمی و متین نیست معهذا در
کم رضوانواژهنامه آزادنام روستایی است از توابع بخش مهران بندرلنگه. «کم» به زبان محلی یعنی دو طرف رودخانه ای که در اثر عبور آب، فرورفتگی ایجاد شده است و سایه می افکند. «کم» در عربی برای کثرت نیز آمده؛ رضوان یکی از نام های بهشت است. یعنی عجب بهشتی. چون مردم برای خنک کردن خود در سایۀ کم و نسیمی که در تابستان می وزد، به آنجا