رضخفرهنگ انتشارات معین(رَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) عطای اندک دادن . 2 - (اِ.) سهمی از غنایم جنگی برای کسانی که در جنگ شرکت کرده اند.
رضخلغتنامه دهخدارضخ . [ رَ ] (ع اِ) رَضْخ . خبری که بشنوند و باور ندارند آنرا. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سهمی از غنایم جنگی که طبق مقررات ا
رضخلغتنامه دهخدارضخ . [ رَ ] (ع مص ) ریزریز کردن سنگ ریزه را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کوفتن . (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). و رجوع به رَضْح شود. || عط
رضخلغتنامه دهخدارضخ . [ رُ ] (ع اِ) رَضْخ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به رَضْخ شود.
رزخلغتنامه دهخدارزخ . [ رَ ] (ع مص ) درخستن به نیزه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). به سر نیزه زدن کسی را. (از اقرب الموارد).
راخاللغتنامه دهخداراخال . (اِخ ) شهری در یهودا که داود پاره ای از غنایم خود را به آنجا گسیل فرمود. ولی محل آن معلوم نیست . (از قاموس کتاب مقدس ).
راخلغتنامه دهخداراخ . (اِ) غم و اندوه . (آنندراج ) : دو گوشش بخنجرش سوراخ کرددل گرد توران پر از راخ کرد.فردوسی (شاهنامه بروخیم ج 5 ص 166).|| ظن و گمان . (شعوری ورق 4 ج 2). رای
نضخةلغتنامه دهخدانضخة. [ ن َ خ َ ] (ع اِ) یک بار باریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطرة. (اقرب الموارد) (متن اللغة) (المنجد). گویند: طلبنا رضخة فاصبنا نضخة. (اق
غنیمتلغتنامه دهخداغنیمت . [ غ َ م َ ] (ع اِ) اموالی که مسلمانان در جهادبا کفار حربی به دست آورند. مال و خواسته که از دشمن گرفته شود. غنیمة. رجوع به غنیمة شود : غنیمت بر او بخش کو