رشیقلغتنامه دهخدارشیق . [ رُ ش َ ] (اِخ ) نام جد ابوعبداﷲبن رشیق ، فقیه مالکی متأخر. (منتهی الارب ).
رشیقلغتنامه دهخدارشیق . [ رَ ] (ع ص ) رجل رشیق ؛ مرد نیکو و باریک قد. ج ، رَشَق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مرد نیکو و باریک قد. ج ، رَشَق . (آنندراج ). نیکوقد. سروبالا. خو
رشیقةلغتنامه دهخدارشیقة. [ رَ ق َ ] (ع ص ) رشیقه . تأنیث رشیق . زن نیکوقد و کشیده بالا. (یادداشت مؤلف ).نیکوقد و زیبااندام . (غیاث اللغات از منتخب اللغات ).مؤنث رشیق ، گویند:
ابن رشیقلغتنامه دهخداابن رشیق . [ اِ ن ُ رَ ] (اِخ ) ابوعلی حسن بن رشیق . پدرش مملوک محرَّر رومی بوده و زرگری پیشه داشته . بین 385 و 390 هَ .ق . در مسیله از شهرهای افریقیه متولد و45
جمال الدین رشیق القطنیلغتنامه دهخداجمال الدین رشیق القطنی . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) یکی از بزرگان و شاعران زمان آباقاخان است که پس از نود سال درگذشت . این رباعی از اوست :ای زر تویی آنکه جامع لذاتی
رشیقةلغتنامه دهخدارشیقة. [ رَ ق َ ] (ع ص ) رشیقه . تأنیث رشیق . زن نیکوقد و کشیده بالا. (یادداشت مؤلف ).نیکوقد و زیبااندام . (غیاث اللغات از منتخب اللغات ).مؤنث رشیق ، گویند:
ابن رشیقلغتنامه دهخداابن رشیق . [ اِ ن ُ رَ ] (اِخ ) ابوعلی حسن بن رشیق . پدرش مملوک محرَّر رومی بوده و زرگری پیشه داشته . بین 385 و 390 هَ .ق . در مسیله از شهرهای افریقیه متولد و45
جمال الدین رشیق القطنیلغتنامه دهخداجمال الدین رشیق القطنی . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) یکی از بزرگان و شاعران زمان آباقاخان است که پس از نود سال درگذشت . این رباعی از اوست :ای زر تویی آنکه جامع لذاتی