رشیدی اصفهانیلغتنامه دهخدارشیدی اصفهانی . [ رَ دی ِاِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به رشیدی (محمد رشید...) شود.
رشیدیلغتنامه دهخدارشیدی . [ رَ ] (اِخ ) یا رشیدالدین وطواط. رجوع به رشیدالدین وطواط و قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود.
رشیدیلغتنامه دهخدارشیدی . [ رَ ] (اِخ ) حسین بن سلیمان . او راست : بلوغ المراد بفتح الجواد بشرح منظومة ابن العماد فی المعفوات و آن حاشیه ای است بر کتاب فتح الجواد. (از معجم المطب
رشیدیلغتنامه دهخدارشیدی . [ رَ ] (اِخ ) یا رشیدی اصفهانی ، محمد رشید. از گویندگان عصر شاه طهماسب صفوی بود. بیت زیر از اوست :شود از دیگران در خشم و بر من دامن افشاندغباری در دل از
رشیدیلغتنامه دهخدارشیدی . [ رَ ] (اِخ ) احمدافندی حکیم (1282 هَ . ق .). احمدافندی بن حسن بن علی رشیدی مصری . از نوابغ دانشکده ٔ پزشکی مصر و ازجمله ٔ نخستین کسانی است که به اروپا
رشیدیلغتنامه دهخدارشیدی . [ رَ ] (اِخ ) احمدبن عبدالرزاق بن محمدبن محمدبن احمد، مشهور به مغربی رشیدی . او مردی فاضل و دانشمند و صاحب فصاحت و بلاغت و از فارغ التحصیلان دانشگاه الا
رشیدیلغتنامه دهخدارشیدی . [ رَ ] (اِخ ) یا رشیدی اصفهانی ، محمد رشید. از گویندگان عصر شاه طهماسب صفوی بود. بیت زیر از اوست :شود از دیگران در خشم و بر من دامن افشاندغباری در دل از
رشیدیلغتنامه دهخدارشیدی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به رشید که در ساحل اسکندریه واقع است . || منسوب است به رشید که مردی از خوارج بود. || منسوب است به رشید (هارون خلیفه ٔ عباسی )
شمس فخریلغتنامه دهخداشمس فخری . [ ش َ س ِ ف َ ] (اِخ ) شمس الدین بن فخرالدین اصفهانی . ادیب و شاعر اواسط قرن هشتم هجری بود. وی معاصر اتابک نصرةالدین احمدلر و خواجه غیاث الدین محمد ر
تلاتوفلغتنامه دهخداتلاتوف . [ ت َ ] (اِ) شور و غوغا. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). شور و غوغا و بر هم خوردگی و آشفتگی . (انجمن آرا) (آنندراج ) : به چرخ اختر از بیم دی
ارزنةالروملغتنامه دهخداارزنةالروم . [ اَ زَ ن َ تُرْ رو ] (اِخ ) ارزن الروم . (دمشقی ). ارض روم . قالی قلا.(عمادالدین اصفهانی در تاریخ سلاجقه ). شهریست به ارمینیه . رجوع به ارزن و عیو