رشک برلغتنامه دهخدارشک بر. [ رَ ب َ ] (نف مرکب ) رشک برنده . حسود. صاحب غیرت . حاسد. غیور. (یادداشت مؤلف ) : نباشد هیچ زن را رشک بر شوی که شوی رشک بر باشد بلاجوی .(ویس و رامین ).
رشک بردنلغتنامه دهخدارشک بردن . [ رَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) حسادت کردن . حسد ورزیدن . رشک کردن . (یادداشت مؤلف ). غار. غیر. (دهر). رشک خوردن . حسد بردن . رشکین شدن . (ناظم الاطباء). ا
رشک برندهواژهنامه آزادکسی که به دارایی، زیبایی، خوشی یا... که از آن دیگری باشد، غبطه می خورد و دوست دارد جای او باشد. گاهی به معنی حسود هم به کار می رود.
رشک بردنلغتنامه دهخدارشک بردن . [ رَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) حسادت کردن . حسد ورزیدن . رشک کردن . (یادداشت مؤلف ). غار. غیر. (دهر). رشک خوردن . حسد بردن . رشکین شدن . (ناظم الاطباء). ا
رشک آوردنلغتنامه دهخدارشک آوردن . [ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) حسد بردن . رشک بردن . حسادت ورزیدن . (یادداشت مؤلف ) : بر این آب غیرت برد آب حیوان بر این حوض رشک آورد حوض کوثر.خاقانی .
غیرت بردنلغتنامه دهخداغیرت بردن . [ غ َ / غ ِ رَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) رشک بردن . حسد ورزیدن : گر باخبرستی ز پی روی تو هر شب غیرت برمی بر فلک خیره نگر بر. سنائی .بر این آب ، غیرت برد آ