رشکینلغتنامه دهخدارشکین . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودبار معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . سکنه 132 تن . آب آن از رودخانه ٔ خارارود. محصولات عمده غلات و فندق و زغال اخته و لبنیات
رشکینلغتنامه دهخدارشکین . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به رشک یعنی صاحب رشک ، و در سراج اللغات نوشته که این مرکب است از رشک و کلمه ٔ کین چون دو کاف به هم آمدند یکی را حذف کردند اغلب که
رشینیلغتنامه دهخدارشینی . [ رُ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب است به رشین که دیهی است از دیه های جرجان . رجوع به رشین و رشینی (ادریس بن ...) شود.
رشتینلغتنامه دهخدارشتین . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حسن آباد بخش کلیبر شهرستان اهر. سکنه 122 تن .آب آن از دو رشته چشمه . محصول آنجا غلات . صنایع دستی فرش و گلیم بافی . (از فرهن
شفونلغتنامه دهخداشفون . [ ش َ ] (ع ص ) رشکین و حسود و غیور. (ناظم الاطباء). غیور که از شدت غیرت و حذر گوشه ٔ چشم از تند نگریستن برنبندد. (از اقرب الموارد). || کسی که با گوشه ٔ چ
غیرتیلغتنامه دهخداغیرتی . [ غ َ رَ ] (ص نسبی ) رشکین و غیور. غیرتمند. || آنکه دارای ناموس و نگهدار آبروو شرف باشد. (از ناظم الاطباء). رجوع به غیرت شود.