راوتینستاللغتنامه دهخداراوتینستال . (اِخ ) نام قصبه ای است در انگلستان واقع در استان لانکشر در 24هزارگزی شمال باختری منچستر. این قصبه دارای 25426 تن جمعیت و کارخانه های بافندگی پارچه
رشتیلغتنامه دهخدارشتی . [ رَ ] (اِخ ) ابوالقاسم بن حاج محمد ابراهیم رشتی ، معروف به اصفهانی . او راست : التحفة الناصریة فی الفنون الادبیة، وآن مجموعه ای است برگزیده از شعر و ادب
خموشانهلغتنامه دهخداخموشانه . [ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) حق السکوت . رشوتی که به کسی می دهند تا او در موردی سکوت کند. (یادداشت بخط مؤلف ) : صد دگر بخموشانه میدهم رشوت نه بهر من
بذللغتنامه دهخدابذل . [ ب َ ] (ع اِمص ) دهش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عطا. (لغت نامه ٔ تاریخ بیهقی ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). انعام و احسان . (ناظم ا
حبرلغتنامه دهخداحبر. [ ح َ ] (ع اِ) دانشمند یهود. (بیان الادیان ). عالم یهود. (مفاتیح العلوم ). دانشمند یهود و جزایشان . (السامی فی الاسامی ). عالم جهودان . (منتهی الارب ) (ترج
عرقلغتنامه دهخداعرق . [ ع َ رَ ] (ع اِ) خوی حیوان . و گاهی در غیر حیوان هم به استعاره آید. (منتهی الارب ).خوی اندام . (غیاث اللغات ). خوی . (دهار).خوی انسان ودیگر حیوانات و تری