صالحلغتنامه دهخداصالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رشدین کاتب ، مکنی به ابی علی . یکی از ائمه ٔ کتاب و ماهر در سائر آداب است . او صحبت متنبی را دریافته و شعر او را روایت کرده است و وی ر
حجاجلغتنامه دهخداحجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن رشدین بن سعد مصری ازپدرش و از حیوةبن شریح روایت دارد. محمدبن عبداﷲبن عبدالحکم و جز وی از او روایت کنند. ابن عدی او را تضعیف کرد.
اصبغلغتنامه دهخدااصبغ. [ اَ ب َ ] (اِخ ) ابن دحیة. از رشدین بن سعد خبر منکری روایت کرد ولی رشدین سست است و اصبغ از وی قوی تر است . (از لسان المیزان ج 1 ص 459).
ذوظلیملغتنامه دهخداذوظلیم . [ ظَ ] (اِخ ) حوشب بن طحمة. تابعی است . و در استیعاب آمده است : ذوظلیم حوشب بن طخیه . و یقال ظلیم بضم الظاء. و هو الاکثر و یقال فی اسم ابیه حوشب بن عبد
زبادیلغتنامه دهخدازبادی . [ زَ ] (اِخ ) مالک بن خیر اسکندرانی . از زباد مغرب است . (تاج العروس ). مالک بن خبر زیادی اسکندرانی . محدث است از ابوفیل معافری و دیگران روایت دارد و حی