رشتهفرهنگ مترادف و متضاد۱. بند، تار، ریسمان، نخ ۲. سلسله ۳. رگه ۴. ماکارونی ۵. شعبه ۶. شاخه ۷. زنجیره، سلسله ۸. گرایش ۹. پیوک
رشتهدیکشنری فارسی به انگلیسیbranch, daisy chain, fiber, fibre, ground, line, links, progression, rank, series, staple, strand, string, strip, succession, thread, train, web, yarn, yoke
رشتهلغتنامه دهخدارشته . [ رَ ت َ / ت ِ ](ن مف ) رُشته . رنگ هشته و رنگ کرده . و رشته به ضم اول هم بدین معنی آمده . (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). در سراج نوش
کریستن سنلغتنامه دهخداکریستن سن . [ کْری / ک ِ ت ِ س ِ ] (اِخ ) آرتور کریستن سن . استاد دانشگاه کپنهاگ در 9 ژانویه ٔ 1875م . ولادت یافت و در 30 مارس 1945م . بدرود حیات گفت . تحصیلات
پاتلنلغتنامه دهخداپاتلن . [ ت ِ ل َ ] (اِخ ) نام وکیل عدلیه ای در یکی از داستانهای قرن پانزدهم میلادی و اکنون مترادف مکر، حیله ، دسیسه ، خیانت ، تملق و تزویر. از داستان مضحکی که
ترسانلغتنامه دهخداترسان . [ تْرِ / ت ِ رِ ] (اِخ ) نویسنده ٔ فرانسوی که به سال 1705 م . در مان متولد شد و داستانهای فراوانی از قرون وسطی به رشته ٔ تحریر در آورد و بعضویت آکادمی ف
اریانلغتنامه دهخدااریان . [ اَ ] (اِخ ) اریادنه . دختر مینُس ، پادشاه اقریطش و پاسیفائِه و خواهر فِدر، وی رشته ای بدست تِزه داد که از یکسو بمدخل لابیرنت متصل شود،و تزه پس از غلبه
قاضی مبارکشاهلغتنامه دهخداقاضی مبارکشاه . [ م ُ رَ ] (اِخ ) از قاضیان دوره ٔ سلطان ابوسعید مغول . در داستان عشقی که به سال 725 هَ . ق . سلطان ابوسعید مغول نسبت به بغداد خاتون دختر امیر چ