رسیلیلغتنامه دهخدارسیلی . [ رُ س َ لا ] (ع اِ) جانوری کوچک . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). جانورکی است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به رسیلاء شود.
رسیلیلغتنامه دهخدارسیلی . [ رَ ] (حامص ) عمل رسیل . همراهی و هم آوازی . (یادداشت مؤلف ) : هزاردستان با هزاردستان رسیلی داود را نشاید. (مقدمه ٔ ورقاء بر حدیقه ).- رسیلی کردن ؛ ه
رسولیلغتنامه دهخدارسولی . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن قاسم بن رسولی بغدادی ، فقیه شافعی ، مکنی به ابوالسعادات . او در مسائل خلافی سخنان خوب دارد و شعر نیکو می گفت . رسولی به خراس
رسولیلغتنامه دهخدارسولی . [ رَ ] (اِخ ) یا ائمه ٔ رسولی .رسولیان . رجوع به ائمه ٔ رسولی و رسولیان یمن شود.
رسولیلغتنامه دهخدارسولی . [ رَ ] (حامص ) رسالت و پیغامبری . (ناظم الاطباء). پیغامبری . || پیغام رسانی . (فرهنگ فارسی معین ). فرستادگی . (ناظم الاطباء). سفارت . سفیری . ایلچی گری
رسیلاءلغتنامه دهخدارسیلاء. [ رُ س َ ] (ع اِ) رُسَیلی ̍. جانور کوچکی است . (از اقرب الموارد). رجوع به رُسَیلی ̍ شود.