۱. وارد شدن به مقصد مورد نظر؛ واصل شدن.
۲. متصل شدن به چیزی؛ پیوستن به چیزی: دستش به بالای طاقچه نمیرسید.
۳. [عامیانه] وقت داشتن برای انجام کاری؛ فرصت داشتن: نمیرسم کارها را تمام کنم.
۴. پخته شدن میوه؛ کامل شدن نمو میوه.
۵. دست یافتن به چیزی؛ به دست آوردن.
۶. [مجاز] پیوستن دو نفر به یکدیگر؛ ازدواج کردن.
۷. تحریک عضو حسی توسط محرک خارجی: بوی نان تازه به مشامم رسید.
۸. فرارسیدن زمان چیزی: بهار رسید.
۹. منتهی شدن؛ منجر شدن.
۱۰. تمام شدن؛ پایان یافتن: ◻︎ جهد بسیار بکردم که نگویم غم دل / عاقبت جان بهدهان آمد و طاقت برسید (سعدی۲: ۴۴۱).
۱. آمدن، واردشدن
۲. اتصال، نیل، وصول
۳. پختن، کاملشدن، نضج
۴. سرآوری کردن، مراقبت کردن، مواظبت کردن
۵. فرصت کردن، مجالیافتن
۶. وقوع
advent, accession, arrive, come, gain, pass, reach, realize, regain