رسولخانیلغتنامه دهخدارسولخانی . [ رَ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بهارلو (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
رسولخانهلغتنامه دهخدارسولخانه .[ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ معد برای پذیرایی رسولان . دارالسفراء. (یادداشت مؤلف ). آسایشگاه و محل پذیرایی از فرستادگان و سفیران کشورهای خارج :
رسولیان یمنلغتنامه دهخدارسولیان یمن . [ رَ ن ِی َ م َ ] (اِخ ) یا رسولیان یا ائمه ٔ رسولی یا آل رسول . از سلاطین قدیم یمن که بنوشته ٔ لین پول از 626 تا 858 هَ . ق . / (برابر 1229 تا 14
رسولخانهلغتنامه دهخدارسولخانه .[ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ معد برای پذیرایی رسولان . دارالسفراء. (یادداشت مؤلف ). آسایشگاه و محل پذیرایی از فرستادگان و سفیران کشورهای خارج :
اسادیانلغتنامه دهخدااسادیان . [ اُس ْ سا ] (اِخ ) (جمهوری ...) آنگاه که اسکندر مقدونی به سند رسید رسولانی از مردم جمهوری اسادیان نزد او رفته اظهار انقیاد کردند. (ایران باستان ص 183
پروسلغتنامه دهخداپروس . (اِخ ) نام یا لقب شخص دیگری سوای پروس فقره ٔ قبل است . او نیز پادشاه قسمتی از هند بود.هنگامی که اسکندر در ولایت گلوزس (یا به قول اریستوبول گلوکانیک ) بود
ادوسیوسلغتنامه دهخداادوسیوس . [ اَ ](اِخ ) مردی پارسی باحزم و در جنگ هنرمند و در نطق ماهر. وی ملازم کوروش بزرگ شاهنشاه هخامنشی بود چون اهالی کاریه به دو دسته تقسیم شده با یکدیگر در
ربیعةبن رقیعلغتنامه دهخداربیعةبن رقیع. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ رَ ] (اِخ ) ابن مسلقةبن سلمةبن سحیم بن حلاةبن صلاةبن عُبدةبن عدی بن جندب بن عنبر تمیمی عنبری . ابن کلبی و ابن حبیب او را در شمار