رسن بازلغتنامه دهخدارسن باز. [ رَسَم ْ ] (نف مرکب ) رسبازنده . ریسمان باز. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 6). کسی که روی ریسمان برود و بازیها کند. (فرهنگ نظام ). آنکه در بالای ری
ریسمان بازلغتنامه دهخداریسمان باز. [ مام ْ ] (نف مرکب )رسن باز. دارباز. (آنندراج ). بندباز. آنکه به روی طناب بازی می کند و می رقصد. (ناظم الاطباء) : نغمه در محفل تماشایش ریسمان باز تا
رسن بازیلغتنامه دهخدارسن بازی . [ رَ سَم ْ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل رسن باز. ریسمان بازی . (فرهنگ فارسی معین ) : آن رسن کش به لیمیاسازی من بیچاره در رسن بازی . نظامی .عنکبوتی شدم ز
رسن تابلغتنامه دهخدارسن تاب . [ رَ س َ ] (نف مرکب ) رسن تابنده . رسن گر. حبال . (یادداشت مؤلف ). کسی که ریسمان می تابد. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 3). آنکه ریسمان تابد. طناب ب