رستاقلغتنامه دهخدارستاق . [ رُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش نیریز شهرستان فسا. حدود و مشخصات : از باختر به دهستان خیر بخش اصطهبانات ، از جنوب به دهستان ایج و دهستا
رستاقلغتنامه دهخدارستاق . [ رُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. مرکز آن خلیل آباد و دارای 15 آبادی بزرگ و کوچک . جمعیت آن در حدود 11541 تن . رستاق در سر
رستاقلغتنامه دهخدارستاق . [ رَ ] (معرب ، اِ) رُستاق . روستا و... (ناظم الاطباء). رجوع به همه ٔ معانی رُستاق شود.
رستاقلغتنامه دهخدارستاق . [ رُ ] (اِخ ) دهستان رستاق شامل تمام بخش اسکندر شهرستان یزد است . (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). رجوع به اسکندر شود.
رستاقلغتنامه دهخدارستاق . [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان . سکنه ٔ آن 505 تن . آب آنجا از چشمه . محصولات عمده ٔ آن غلات و حبوب . مزارع برنگ اوهک ، گلوانگ
رستاق اسکندرلغتنامه دهخدارستاق اسکندر. [ رُ ق ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) موضعی است به یزد. (یادداشت مؤلف ).
رستاق حرفلغتنامه دهخدارستاق حرف . [ رُ ق ِ ح َ ] (اِخ ) نام روستایی است در انبار.(یادداشت مؤلف ). رجوع به ماده ٔ حرف و انبار شود.
رستاق الرستاقلغتنامه دهخدارستاق الرستاق . [ رُ قُرْ رُ ] (اِخ ) نام ناحیه ای بوده از نواحی دارابجرد فارس . ابن بلخی گوید: حسو و دراکان و مص و رستاق الرستاق ، این جمله از نواحی دارابجرد ا
رستاق اسکندرلغتنامه دهخدارستاق اسکندر. [ رُ ق ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) موضعی است به یزد. (یادداشت مؤلف ).
رستاق حرفلغتنامه دهخدارستاق حرف . [ رُ ق ِ ح َ ] (اِخ ) نام روستایی است در انبار.(یادداشت مؤلف ). رجوع به ماده ٔ حرف و انبار شود.
رستاق الرستاقلغتنامه دهخدارستاق الرستاق . [ رُ قُرْ رُ ] (اِخ ) نام ناحیه ای بوده از نواحی دارابجرد فارس . ابن بلخی گوید: حسو و دراکان و مص و رستاق الرستاق ، این جمله از نواحی دارابجرد ا