رزیقیلغتنامه دهخدارزیقی . [ رَ ] (اِخ ) احمدبن عیسی جمال رزیقی مروزی . از اصحاب ابن المبارک است . وی از فضل بن موسی و یحیی بن واضح و جز او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
رزیقیلغتنامه دهخدارزیقی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به رزیق که محله ای است در مرو. (از لباب الانساب ).
رزاقیلغتنامه دهخدارزاقی .[ رَ قی ی ] (ع اِ) می و شراب . (ناظم الاطباء). می . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || نام گلی است .
رزیقلغتنامه دهخدارزیق . [ رُ زَ ] (اِخ ) یا رزیق بن ورد. از راویان است .محمدبن عمرو او را در سده ٔ دوم هجری دیده است . رجوع به منتهی الارب و تاج العروس ذیل ماده ٔ «رزق » شود.
رزیقلغتنامه دهخدارزیق . [ رُ زَ ] (اِخ ) یا رزیق بن هشام . از راویان است و از زیادبن ابی عیاش روایت دارد. رجوع به منتهی الارب و تاج العروس ذیل ماده ٔ «رزق » شود.
رزیزیلغتنامه دهخدارزیزی . [ رِزْ زی زا ] (ع اِ) آوازی که از دور آید.(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آوازی که در شکم پدید گردد. (ناظم الاطباء). || و
رزیقلغتنامه دهخدارزیق . [ رُ زَ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ الالهانی شامی ، که ابن حبان او را از تابعان شمرده است . وی از ابوامامة روایت دارد و ارطاةبن منذر از او روایت کرده است . (از تاج
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی رزیقی . منسوب به رزیق نهری بمرو و او تلمیذ ابن المبارک است .
رزیقلغتنامه دهخدارزیق . [ رُ زَ / رَ ] (اِخ ) نهری است به مرو و به وی منسوب است احمد رزیقی بن عیسی تلمیذ ابن المبارک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). نام رودی که از مرو شاهجان
رزاقیلغتنامه دهخدارزاقی .[ رَ قی ی ] (ع اِ) می و شراب . (ناظم الاطباء). می . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || نام گلی است .