ریگزارلغتنامه دهخداریگزار. (اِ مرکب ) زمینی که همه ٔ آن ریگ باشد. (ناظم الاطباء). ارض محصحصة. ریگ . ریگستان . ریگ بوم . رملة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریگستان شود.
رجارلغتنامه دهخدارجار. [ رُ ] (اِخ ) رژر. صقلی افرنجی ، حکمدار و صاحب صقلیه . ابوعبد محمد ادریسی کتاب «نزهةالاَّفاق » را بنام او کرد و نیز کره ای از سیم برای او ساخته است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
آمرزگارلغتنامه دهخداآمرزگار. [ م ُ ] (ص مرکب ) آمرزشکار. آمرزنده . غافر. غفور. غفار. عَفُوّ. حسن التجاوز. کریم الصفح . جمیل الصفح . رحیم . راحم . بخشاینده : گناه من ار نامدی در شمارتو را نام کی بودی آمرزگار؟نظامی .