رزملغتنامه دهخدارزم . [ رَ ] (اِ) جنگ . (فرهنگ رشیدی ). جنگ ومحاربه و مقاتله . (از شعوری ج 2 ص 10). جنگ و جدال و حرب و نبرد و پیکار. (ناظم الاطباء). نبرد و پیکار. (فرهنگ فارسی
رذملغتنامه دهخدارذم . [ رَ ] (ع ص ، اِ) روان از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). || مرد ناکس . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || دیگ پر که از سرش بریزاند.
رذملغتنامه دهخدارذم . [ رَ ] (ع مص ) رَذَمان . سرشار گردیدن چیزی . (ناظم الاطباء). جاری گردیدن چیزی در حالی که سرشار است . (از اقرب الموارد). || روان گردیدن بینی کسی . (ناظم ال
رذملغتنامه دهخدارذم . [ رَ ذَ ] (ع ص ،اِ) متفرق و پریشان . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ): رأیت رذماً من الناس ؛ ای جماعةً متفرقة. (از اقرب الموارد). || کهنه و
رذملغتنامه دهخدارذم . [ رَ ذَ ] (ع مص ) بیرون شدن آب از سر کاسه : رذمت القصعة رذماً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیرون شدن آب از سر دیگ . (آنندراج ).
رذملغتنامه دهخدارذم . [ رُ ذُ ] (ع ص ، اِ) رَذَم . ج ِ رَذوم . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَذوم و رَذَم شود.
استراتيجيةدیکشنری عربی به فارسیرزم ارايي , استراتژي , فن تدابير جنگي , فن لشکرکشي , استراتژى , خط مشى , برنامه
معرکةدیکشنری عربی به فارسیرزم , پيکار , جدال , مبارزه , ستيز , جنگ , نبرد , نزاع , زد و خورد , جنگ کردن , زد وخورد , حرب , مبارزه کردن , جنگيدن با , کارزار , نزاع کردن , جنگيدن , ستيزه ,
رزم کاریلغتنامه دهخدارزم کاری . [ رَ ] (حامص مرکب ) جنگاوری . جنگجویی . (فرهنگ فارسی معین ). رزمجویی . رزمخواهی . رجوع به رزمکار و مترادفات کلمه شود.
رزم آزماییلغتنامه دهخدارزم آزمایی . [ رَ آ زْ / زِ ] (حامص مرکب ) عمل رزم آزما. عمل رزم آزمای . صفت رزم آزمای . رجوع به رزم آزما و رزم آزمای شود.