رزمگاهلغتنامه دهخدارزمگاه . [رَ ] (اِ مرکب ) رزمگه . محل جنگ . (فرهنگ فارسی معین ). میدان جنگ . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مکان جنگ کردن و جنگ گاه باشد. (برهان ). مصاف و
رزمگاه بالالغتنامه دهخدارزمگاه بالا. [ رَ هَِ ] (اِخ )دهی از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد.سکنه ٔ آن 1260 تن . آب آنجا از قنات . محصولات عمده ٔ آن غلات و بنشن است . (از فر
رزمگاه پایینلغتنامه دهخدارزمگاه پایین . [ رَ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 187 تن . آب آنجا از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات و بنشن است . (از ف
رزمگاه پوشیدهempty battlefieldواژههای مصوب فرهنگستانمیدان جنگ با ظاهر تغییریافته که در آن سربازان برای مقابله با قدرت تخریبی و انهدامی سلاحهای جدید، بهصورت پراکنده و در استتار مستقر میشوند
رزمگاه رقمیdigital battlefieldواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی از سامانههای مکانیابی و ارتباطی و اطلاعاتی و هدفگیری که تصویر عملیاتی مشترکی به دست میدهند
رزمگاه کثیفdirty battlefieldواژههای مصوب فرهنگستانمحیط عملیاتی رزمی که در آن نمیتوان افراد غیرنظامی را از افراد نظامی بازشناخت
رزمگاه بالالغتنامه دهخدارزمگاه بالا. [ رَ هَِ ] (اِخ )دهی از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد.سکنه ٔ آن 1260 تن . آب آنجا از قنات . محصولات عمده ٔ آن غلات و بنشن است . (از فر
رزمگاه پایینلغتنامه دهخدارزمگاه پایین . [ رَ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 187 تن . آب آنجا از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات و بنشن است . (از ف