رزماً رزماًلغتنامه دهخدارزماً رزماً. [ رَ مَن ْ رَ مَن ْ ] (ع ق مرکب ) آهسته آهسته و اندک اندک . (ناظم الاطباء).
رزمازلغتنامه دهخدارزماز. [رَ ] (اِخ ) دیهی است از نواحی سغد سمرقند بین اشتیخن و کشانیة. (از انساب سمعانی ) (از معجم البلدان ).
رزمانلغتنامه دهخدارزمان . [ رَ ] (اِخ ) نام پدر یکی از سرکردگان رامانیان بنام ابراهیم بن رزمان . ابن بلخی گوید: اکنون از این رامانیان قومی مانده اند و مقدم ایشان ابراهیم بن رزمان
رزمانلغتنامه دهخدارزمان . [ رَ ] (اِخ ) یا رزمان بن زریزاد. نام یکی از سرداران دیلمیان ازطرفداران بهاءالدوله و در جنگهایی که بین سپاه بهأالدولةبن عضدالدوله و ابونصر عزالدوله بخت
سینه راماواژهنامه آزادسینمای سه بعدی ، سینه راما:سینه راما یکی ازپروسه های فیلمسازی پرده عریض است. درآغاز سه دوربین وسه پروژکتور به کار می رفت تا تصویری زیبا وباور پذیر ازموضوع مورد
رزملغتنامه دهخدارزم . [ رَ ] (ع مص ) مردن . || گرفتن چیزی را: رزم بالشی ٔ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بانگ کردن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه
آذرلغتنامه دهخداآذر. [ ذَ] (اِ) (از زندی آتارس ) آتش . آدر. نار : برافروز آذری اکنون که تیغش بگذرد از بون فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر. دقیقی .همانا که برزوی را مادری که
رزمازلغتنامه دهخدارزماز. [رَ ] (اِخ ) دیهی است از نواحی سغد سمرقند بین اشتیخن و کشانیة. (از انساب سمعانی ) (از معجم البلدان ).
رزمانلغتنامه دهخدارزمان . [ رَ ] (اِخ ) نام پدر یکی از سرکردگان رامانیان بنام ابراهیم بن رزمان . ابن بلخی گوید: اکنون از این رامانیان قومی مانده اند و مقدم ایشان ابراهیم بن رزمان