رذلدیکشنری فارسی به انگلیسیblackguard, bugger, common, cur, dirty, dog, foul, iniquitous, miscreant, rapscallion, rascally, reprobate, rogue, scapegrace, scoundrel, thug, vagabond, varlet
رذللغتنامه دهخدارذل . [ رَ ] (ع ص ) ناکس و فرومایه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). ناکس و فرومایه . ج ، رُذول ، اَرْذال ، رَذْلون . (از اقرب الموارد). ناکس . (دهار)
رذللغتنامه دهخدارذل . [ رَ ] (ع مص ) ناکس و فرومایه گردانیدن کسی را.(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فرومایه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
رزلانسرلغتنامه دهخدارزلانسر. [ رَ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . سکنه ٔ آن 300 تن . آب آنجا از قنات و چشمه . محصولات عمده ٔ آن غلات و حبوب . صنایع
رأللغتنامه دهخدارأل . [ رَءْل ْ ] (ع اِ) بچه ٔ شترمرغ . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (دهار). بچه ٔ یک ساله ٔ شترمرغ . (
رألةلغتنامه دهخدارألة. [ رَءْ ل َ ] (ع اِ) مؤنث رأل . (منتهی الارب ). بچه ٔ شترمرغ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از المنجد). و رجوع به رأل شود. || بچه ٔ یکس
رازللغتنامه دهخدارازل . [ زِ ] (اِخ ) نام راوی اشعار استاد رودکی سمرقندی همچون مج : بلبل بشود رازل راوی ّ و بخواندبیت و غزل رودکی اندر حق عیّاررازل نه همانا که بدی همچو نظامی در
رازلقلغتنامه دهخدارازلق . [ ل ِ ] (اِخ ) قصبه ای است در قضای نوره قوب از سنجاغ سیروز از ولایت سالانیک . (از قاموس الاعلام ترکی ).
رزلانسرلغتنامه دهخدارزلانسر. [ رَ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . سکنه ٔ آن 300 تن . آب آنجا از قنات و چشمه . محصولات عمده ٔ آن غلات و حبوب . صنایع
نصرت آبادلغتنامه دهخدانصرت آباد. [ ن ُ رَ ](اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان ، در 27 هزارگزی شمال غربی سنقر، برکنار رودخانه ٔ گاوآباد، در دامنه ٔ سرد