رزفاتلغتنامه دهخدارزفات . [ رَ زَ ] (ع اِ) رزفات بلد؛ جایهای نزدیک شهر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). در اقرب الموارد رَزّافات البلد است .
رضفاتلغتنامه دهخدارضفات . [ رَ ض َ ] (ع اِ) ج ِ رَضْفَة. (یادداشت مؤلف ) (مهذب الاسماء).- رضفات العرب ؛ چهار قبیله اند از عرب : شیبان وتغلب و بهراء و ایاد، از لحاظ سخت کوشی در
رزقاتلغتنامه دهخدارزقات . [ رَ زَ ] (ع اِ) ج ِ رَزْقة.- رزقات الجند ؛ رزقات و مرسوم ایشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
رفاتلغتنامه دهخدارفات . [ رُ ] (ع ص ، اِ) شکسته و از هم ریخته و ریزه ریزه . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ریزه و شکسته ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ). شکسته ٔ هر چیزی . (دهار). شکسته و
رزقاتلغتنامه دهخدارزقات . [ رَ زَ ] (ع اِ) ج ِ رَزْقة.- رزقات الجند ؛ رزقات و مرسوم ایشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
رفاتلغتنامه دهخدارفات . [ رُ ] (ع ص ، اِ) شکسته و از هم ریخته و ریزه ریزه . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ریزه و شکسته ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ). شکسته ٔ هر چیزی . (دهار). شکسته و