رزدانلغتنامه دهخدارزدان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان خشابر طالشدولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش . سکنه ٔ آن 504 تن . آب آنجا از رودخانه ٔ چاف رود. محصولات عمده ٔ آن غلات و لبنیات
رزدانلغتنامه دهخدارزدان . [ رَ ] (اِخ ) یا روذان . نام محلی بوده در سیستان . و بنابه نوشته ٔ اصطخری (صص 238 - 248) و شرح شادروان بهار در حاشیه ٔ ص 30 تاریخ سیستان باید روذان باشد
رزدانیلغتنامه دهخدارزدانی . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن یعقوب . غلام ابوجعفرسپهسالار نصربن احمد سامانی . رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 2 ص 489 و تاریخ سیستان ص 313، 314، 326 شود.
رَزدانهlake, colour lake, lake colourواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رنگدانۀ متشکل از مادۀ رنگی آلی و انحلالپذیر که به پایهای معدنی پیوند خورده است
رَزانههای رَزدانهایlake dyesواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از رَزانهها که با نمکهای کلسیم، باریم، کروم یا آلومینیم ترکیب یا جذب آنها میشوند و رَزدانه ایجاد میکنند
رزدانیلغتنامه دهخدارزدانی . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن یعقوب . غلام ابوجعفرسپهسالار نصربن احمد سامانی . رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 2 ص 489 و تاریخ سیستان ص 313، 314، 326 شود.
رَزانههای رَزدانهایlake dyesواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از رَزانهها که با نمکهای کلسیم، باریم، کروم یا آلومینیم ترکیب یا جذب آنها میشوند و رَزدانه ایجاد میکنند
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن خلف بن اللیث . ملقب به امیر شهید. مولد او به روزدوشنبه چهار روز باقی از شعبان سنه ٔ ثلث و تسعین و مأتین (293 هَ .